English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 44 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
matching diaphragm U دیافراگم منطبق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
identic U منطبق با
coincident U منطبق
shutter U دیافراگم
shutters U دیافراگم
diaphragms U دیافراگم
diaphrgam U دیافراگم
diaphragm U دیافراگم
synchronization U منطبق همگامی
register U منطبق کردن
registering U منطبق کردن
accomodate U منطبق کردن
matching U جفتگری منطبق
registers U منطبق کردن
superpose U منطبق کردن با
congurous U جور منطبق
coinciding U منطبق شدن
coincides U منطبق شدن
coincided U منطبق شدن
coincide U منطبق شدن
nomological U منطبق با قانون
nozzle diaphragm U دیافراگم نازل
measuring diaphragm U دیافراگم سنجش
aperture U دریچه دیافراگم
apertures U دریچه دیافراگم
conformable U منطبق شدنی مطیع
collimate U منطبق کردن خطوط
camera window U دریچه دیافراگم دوربین
iris U دیافراگم [دوربین عکاسی]
diaphgram pump U پمپ دیافراگم دار
(iris) diaphragm U دیافراگم [دوربین عکاسی]
fiducial marks U علایم منطبق شونده در صفحه رادار
time exposure U مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
camera cycling rate U نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
quick disconnect U نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
halving U نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
functionalism U عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
biaxial deformation U خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
suited U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suit U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits U منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
collimating sight U دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com