Total search result: 202 (3 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
tandem U |
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد |
 |
 |
tandems U |
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
ap U |
Processor Attached پردازنده الصاق شده پردازنده متصل شده |
 |
 |
switches U |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
 |
 |
switched U |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
 |
 |
switch U |
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود |
 |
 |
righting U |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
 |
 |
righted U |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
 |
 |
right U |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
 |
 |
righting U |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
 |
 |
righted U |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
 |
 |
right U |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
 |
 |
cellars U |
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد |
 |
 |
cellar U |
محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد |
 |
 |
asynchronous U |
اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند |
 |
 |
distributes U |
سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند |
 |
 |
distributing U |
سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند |
 |
 |
distribute U |
سیستم کامپیوتری که از بیش از یک پردازنده در محلهای مختلف استفاده میکند و همه به کامپیوتر متصل اند |
 |
 |
processor U |
پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند |
 |
 |
Faraday cage U |
صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود |
 |
 |
chains U |
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد |
 |
 |
chain U |
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد |
 |
 |
multiprocessor U |
عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند |
 |
 |
preemptive multitasking U |
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت |
 |
 |
power down U |
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید |
 |
 |
Overdrive U |
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست |
 |
 |
masters U |
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند |
 |
 |
mastered U |
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند |
 |
 |
master U |
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند |
 |
 |
slave U |
پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود |
 |
 |
slaving U |
پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود |
 |
 |
slaved U |
پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود |
 |
 |
slaves U |
پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود |
 |
 |
cpu U |
ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است |
 |
 |
auxiliary U |
پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد |
 |
 |
auxiliaries U |
پردازنده جانبی مثل آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی کار کند تا سرعت اجرا را افزایش دهد |
 |
 |
coprocessor U |
پردازنده جانبی مخصوص مشابه آرایه یا پردازنده عددی که میتواند با CPU اصلی برای افزایش سرعت اجرا کار کند |
 |
 |
fault U |
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند |
 |
 |
faulted U |
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند |
 |
 |
faults U |
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند |
 |
 |
telnet U |
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند |
 |
 |
SX U |
نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است |
 |
 |
wait state U |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
 |
 |
wait condition U |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
 |
 |
tother U |
دومی |
 |
 |
t' other U |
دومی |
 |
 |
later U |
دومی |
 |
 |
seconding U |
دومی |
 |
 |
seconds U |
دومی |
 |
 |
seconded U |
دومی |
 |
 |
second U |
دومی |
 |
 |
VL local bus U |
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده |
 |
 |
VL bus U |
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده |
 |
 |
latter U |
دومی این یک |
 |
 |
dud U |
ترقه خراب هرچیز خراب |
 |
 |
countershaft U |
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد |
 |
 |
the s. is better than the thir U |
دومی ازسومی بهتراست |
 |
 |
jacobin U |
راهب فرقه دومی نیکن |
 |
 |
jacobite U |
عضو فرقه راهبان دومی نیکن |
 |
 |
prime U |
اولی |
 |
 |
primal U |
اولی |
 |
 |
prior U |
اولی |
 |
 |
primes U |
اولی |
 |
 |
primed U |
اولی |
 |
 |
pristine U |
اولی |
 |
 |
level two cache U |
حافظه پنهان سریع که مناسب با تخته اصلی کامپیوتر است بجز کامپیوتر با پردازنده Pentium Pro که حافظه بخشی از طراحی قطعه پردازنده است |
 |
 |
key |
کلیدی که تابع دومی برای آن کلید دارد. |
 |
 |
riding anchor U |
لنگر اولی |
 |
 |
failure to do the better U |
ترک اولی |
 |
 |
prima materia U |
هیولای اولی |
 |
 |
rudimental U |
اولی یااولیه |
 |
 |
trochaic U |
مرکب از دو هجا که یکی بلند و دومی کوتاه باشد |
 |
 |
native U |
قالب اولی یا ابتدایی |
 |
 |
lapsing U |
ترک اولی الحاد |
 |
 |
lapse U |
ترک اولی الحاد |
 |
 |
lapses U |
ترک اولی الحاد |
 |
 |
natives U |
قالب اولی یا ابتدایی |
 |
 |
minor sort key U |
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند |
 |
 |
texture mapping U |
2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی |
 |
 |
contingency plan U |
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد |
 |
 |
longitudinal dihedral U |
اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است |
 |
 |
... in such a way as to ... U |
طوری ... که ... |
 |
 |
in such a way <adv.> U |
[به] طوری |
 |
 |
... in such a way that ... U |
طوری ... که ... |
 |
 |
It is all right . It is o. k. U |
طوری نیست |
 |
 |
mirror U |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
 |
 |
mirrors U |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
 |
 |
mirrored U |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
 |
 |
in such a way as to enable them U |
به طوری که آنها بتوانند |
 |
 |
Sh spoke in such a way that… U |
طوری صحبت کرد که |
 |
 |
he is second to none U |
دومی ندارد بالادست ندارد |
 |
 |
rendered U |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
 |
 |
render U |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
 |
 |
to cut grass close U |
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد |
 |
 |
to be dressed to kill U |
طوری لباس پوشیدن برای دلبری |
 |
 |
renders U |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
 |
 |
bit mapped screen U |
RA قرار گیرد |
 |
 |
it gives me the hump U |
جرم می گیرد |
 |
 |
breadboard U |
می صورت گیرد |
 |
 |
processor U |
پردازنده |
 |
 |
postprocessor U |
پس پردازنده |
 |
 |
interleaving U |
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند |
 |
 |
Its a case of dog eat dog. U |
وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد |
 |
 |
seals U |
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود |
 |
 |
seal U |
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود |
 |
 |
I dont feel well. I feel under the weather. U |
حالش طوری نیست که بتواند کار کند |
 |
 |
swops U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
swap U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
swapped U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
swaps U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
swopped U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
swopping U |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
 |
 |
The fortune teller tells fortunes . U |
فالگیر فال می گیرد |
 |
 |
what p do you receive? U |
صدی چندمی گیرد |
 |
 |
bow arm U |
بازویی که کمان را می گیرد |
 |
 |
penful U |
انچه در یک قلم جا گیرد |
 |
 |
what p do you receive? U |
چند درصد می گیرد |
 |
 |
Our affairs are shaping well. U |
کارها داردسروصورت می گیرد |
 |
 |
laughter is infectious U |
خنده همه را می گیرد |
 |
 |
communications processor U |
پردازنده مخابراتی |
 |
 |
parallel processor U |
پردازنده موازی |
 |
 |
multiprocessor U |
چند پردازنده |
 |
 |
processing unit U |
واحد پردازنده |
 |
 |
corprocessor U |
کمک پردازنده |
 |
 |
microprocessor U |
ریز پردازنده |
 |
 |
microprocessors U |
ریز پردازنده |
 |
 |
preprocessor U |
پیش پردازنده |
 |
 |
central processor U |
پردازنده مرکزی |
 |
 |
vector processor U |
پردازنده برداری |
 |
 |
coprocessor U |
پردازنده کمکی |
 |
 |
coprocessor U |
کمک پردازنده |
 |
 |
data processor U |
پردازنده داده ها |
 |
 |
mainframes U |
پردازنده مرکزی |
 |
 |
associative processor U |
پردازنده انجمنی |
 |
 |
attached processor U |
پردازنده الصاقی |
 |
 |
mainframe U |
پردازنده مرکزی |
 |
 |
brushed U |
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد |
 |
 |
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U |
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم ) |
 |
 |
she is too p about her dress U |
زیاد درلباس دقت می گیرد |
 |
 |
privat docent or zent U |
اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد |
 |
 |
footprint U |
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد |
 |
 |
footprints U |
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد |
 |
 |
manager U |
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد |
 |
 |
managers U |
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد |
 |
 |
magnum U |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
 |
 |
magnums U |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
 |
 |
He does not bite. U |
او [مرد] گاز نمی گیرد. |
 |
 |
pipelines U |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
 |
 |
pipeline U |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
 |
 |
weitek coprocessor U |
کمک پردازنده ویتک |
 |
 |
processor U |
پردازنده جانبی مخصوص |
 |
 |
mips U |
اندازه سرعت پردازنده |
 |
 |
back end processor U |
پردازنده کمکی تک منظوره |
 |
 |
effective U |
خروجی میانگین پردازنده |
 |
 |
i/o processor U |
پردازنده ورودی و خروجی |
 |
 |
psw U |
کلمه وضعیت پردازنده |
 |
 |
numeric coprocessor U |
کمک پردازنده عددی |
 |
 |
data communications processor U |
پردازنده ارتباطات داده ها |
 |
 |
math coprocessor U |
کمک پردازنده ریاضی |
 |
 |
fill U |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
 |
 |
references U |
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد |
 |
 |
reference U |
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد |
 |
 |
fills U |
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند |
 |
 |
reprogram U |
تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد |
 |
 |
gridlock U |
راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند] |
 |
 |
Unless the dog is trodden on the tail , it will no. <proverb> U |
تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد . |
 |
 |
wind gauge U |
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد |
 |
 |
foundation pile U |
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد |
 |
 |
The poor fellow ( guy ) is restless. U |
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد ) |
 |
 |
pyrophorus U |
چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد |
 |
 |
Our organization is just standing on its own feet. U |
تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد |
 |
 |
palmful U |
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد |
 |
 |
heuristic U |
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد |
 |
 |
deforciant U |
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد |
 |
 |
class U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
classed U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
classes U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
classing U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
numeric coprossor socket |
[پریز کمک پردازنده عددی] |
 |
 |
bypassing U |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
 |
 |
linear U |
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد |
 |
 |
bypasses U |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
 |
 |
bypassed U |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
 |
 |
interleaved U |
بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید |
 |
 |
left handed mouse U |
تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است |
 |
 |
bypass U |
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود |
 |
 |
Barking dogs seldom bite. <proverb> U |
سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد. |
 |
 |
He is a corrupt official . U |
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره ) |
 |
 |
priorities U |
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد |
 |
 |
tenors U |
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد |
 |
 |
tenor U |
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد |
 |
 |
trainbearer U |
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد |
 |
 |
cartridge U |
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد |
 |
 |
He is giving her French lessons in exchange for English lessons U |
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد |
 |
 |
cartridges U |
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد |
 |
 |
What is worth doing is worth doing well . <proverb> U |
کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد . |
 |
 |
nuclear equipoise U |
گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد |
 |
 |
advisee U |
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد |
 |
 |
point four U |
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد |
 |
 |
transmitter U |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
 |
 |
transmitters U |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
 |
 |
desktop U |
سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد |
 |