Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to weave a plot
U
دوزوکلک درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
complot
U
دوزوکلک
to hatch a plot
U
دوزوکلک چیدن
covin
U
تبانی دوزوکلک
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
to pattern out
U
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dresses
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
U
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
U
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
manufacture
U
درست کردن
concocted
U
درست کردن
concoct
U
درست کردن
fashion
U
درست کردن
fashioned
U
درست کردن
concocts
U
درست کردن
makes
U
درست کردن
concocting
U
درست کردن
make
U
درست کردن
fashioning
U
درست کردن
fashions
U
درست کردن
trims
U
درست کردن
manufactured
U
درست کردن
cleaned
U
درست کردن
correct
U
درست کردن
clean
U
درست کردن
builds
U
درست کردن
weave
U
درست کردن
weaves
U
درست کردن
buildings
U
درست کردن
build
U
درست کردن
indite
U
درست کردن
corrects
U
درست کردن
cleanest
U
درست کردن
cleans
U
درست کردن
redd
U
درست کردن
manufactures
U
درست کردن
to put in to shape
U
درست کردن
to riven laths
U
یا درست کردن
trimmest
U
درست کردن
to sct aright
U
درست کردن
to set
U
درست کردن
to set in order
U
درست کردن
to set to rights
U
درست کردن
correcting
U
درست کردن
fettle
U
درست کردن
to cleanvp
U
درست کردن
set in order
U
درست کردن
gulleys
U
درست کردن
shape
U
درست کردن
to get up
U
درست کردن
fabricating
U
درست کردن
fabricates
U
درست کردن
fix up
U
درست کردن
shapes
U
درست کردن
to fix up
U
درست کردن
to erect into
U
درست کردن از
fabricate
U
درست کردن
fabricated
U
درست کردن
to put to rights
U
درست کردن
set right
U
درست کردن
trim
U
درست کردن
make up
U
درست کردن
adapt
U
درست کردن
gullies
U
درست کردن
gully
U
درست کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
stage craft
U
فن درست کردن نمایش
dresses
U
درست کردن لباس
exact
U
تحمیل کردن بر درست
blow down
U
بافوت درست کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
frame
U
پاپوش درست کردن
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
orthoepy
U
فن درست تلفظ کردن
re form
U
دوباره درست کردن
to manufacture
[into]
U
ساختن
[درست کردن]
[به]
reconditioned
U
دوباره درست کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
image erection
U
درست کردن تصویر
teams
U
دسته درست کردن
team
U
دسته درست کردن
die sink
U
خزینه درست کردن
scrambling
U
املت درست کردن
scrambles
U
املت درست کردن
dress
U
درست کردن لباس
scrambled
U
املت درست کردن
exacted
U
تحمیل کردن بر درست
scramble
U
املت درست کردن
strike off
U
بی زحمت درست کردن
corn popping
U
درست کردن چس فیل
hedges
U
خاربست درست کردن
manipulate
U
با استادی درست کردن
to toss up
U
زود درست کردن
exacts
U
تحمیل کردن بر درست
pond
U
حوض درست کردن
manipulate
U
با دست درست کردن
manipulated
U
با استادی درست کردن
ponds
U
حوض درست کردن
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
manipulates
U
با دست درست کردن
railroads
U
پاپوش درست کردن
roughcast
U
اجمالا درست کردن
railroad
U
پاپوش درست کردن
manipulated
U
با دست درست کردن
manipulates
U
با استادی درست کردن
vint
U
درست کردن یا ریختن
hedged
U
خاربست درست کردن
hedge
U
خاربست درست کردن
to make something
U
چیزی را درست کردن
dowel
U
میخچه درست کردن
to mill flour
U
ارد درست کردن
To do up the room.
U
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
to touch off
U
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
repaired
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
U
درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
to check up
U
درست رسیدگی یاحساب کردن
top a gap
U
رخنهای راگرفتن درست کردن
spell
U
املاء کردن درست نوشتن
spells
U
املاء کردن درست نوشتن
organises
U
تشکیلات دادن درست کردن
vaults
U
گنبد یاطاق درست کردن
rigs
U
با خدعه وفریب درست کردن
he is blowing glass
U
شیشه را با فوت درست کردن
extemporize
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up ones hair
U
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
to put up
U
زنانه درست کردن جادادن
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
extemporising
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out
U
ساختن بکوشش درست کردن
extemporises
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
to play up
U
درست و حسابی بازی کردن
extemporized
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
vault
U
گنبد یاطاق درست کردن
organising
U
تشکیلات دادن درست کردن
geometrize
U
با قواعد هندسی درست کردن
rig
U
با خدعه وفریب درست کردن
extemporizing
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize
U
تشکیلات دادن درست کردن
spelled
U
املاء کردن درست نوشتن
organizes
U
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
U
تشکیلات دادن درست کردن
rigged
U
با خدعه وفریب درست کردن
orthopaedy
U
فن درست کردن انامهای ناقص
extemporised
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
addled
<adj.>
U
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
To fake an oil – painting .
U
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to spin out
U
امتداد دادن مفصلا درست کردن
to tick
U
کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to set up somebody
[for something]
U
پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone
U
پاپوش درست کردن برای کسی
to roll a huge snowball
U
گلوله بزرگی از برف درست کردن
straight from the horse's mouth
<idiom>
U
درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist
U
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
mends
U
مرمت کردن درست کردن
straightened
U
درست کردن مرتب کردن
straighten
U
درست کردن مرتب کردن
to make up
U
درست کردن تکمیل کردن
integrate
U
کامل کردن درست کردن
adapts
U
جور کردن درست کردن
fix
U
درست کردن پابرجا کردن
mend
U
مرمت کردن درست کردن
adapting
U
جور کردن درست کردن
composes
U
درست کردن تصنیف کردن
integrates
U
کامل کردن درست کردن
compose
U
درست کردن تصنیف کردن
integrating
U
کامل کردن درست کردن
straightens
U
درست کردن مرتب کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com