English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
seeking U گشتن
roaming U گشتن
strangle U ول گشتن
to muck a bout U ول گشتن
swivel U گشتن
swivelled U گشتن
swivels U گشتن
roamed U گشتن
to poke a bout U ول گشتن
seeks U گشتن
sloshing U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
slosh U ول گشتن
seek U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
roam U گشتن
seach U گشتن
searches U گشتن
putter U ول گشتن
searchingly U گشتن
puttered U ول گشتن
go about U گشتن
searched U گشتن
search U گشتن
puttering U ول گشتن
to fool about U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
to go about U گشتن
putters U ول گشتن
hang around U ول گشتن
roams U گشتن
ranksack U خوب گشتن
fossick U خوب گشتن
trundle U گشتن چرخیدن
idled U ازاد گشتن
trundles U گشتن چرخیدن
trundled U گشتن چرخیدن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
idle U ازاد گشتن
idlest U ازاد گشتن
to look for work U پی کار گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
circumvolve U دور گشتن
idles U ازاد گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
turns U گشتن چرخیدن
putter U مهمل گشتن
puttered U مهمل گشتن
puttering U مهمل گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
grow U شدن گشتن
putters U مهمل گشتن
turn U گشتن چرخیدن
orbit U بدورمداری گشتن
grows U شدن گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
to search for anything U پی چیزی گشتن
to turn round U دور گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
trolls U گشتن سراییدن
to rev up U تند گشتن
troll U گشتن سراییدن
to hang about U گشتن معطل شدن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
go U گشتن رواج داشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
orb U بدور چیزی گشتن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
revved U تند گشتن دور برداشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
rotates U دور محور خود گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggled U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com