Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wear stripes
U
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
habeas corpus
U
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
escort guard
U
محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
to serve time
U
زندانی بودن
serve a sentence
U
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
jailbird
U
زندانی
gaolbirds
U
زندانی
termer
U
زندانی
jailŠetc
U
زندانی
prisoners
U
زندانی
prisoner
U
زندانی
jailbirds
U
زندانی
incarcerated
U
زندانی کردن
incarcerate
U
زندانی کردن
gaoled
U
زندانی کردن
gaoling
U
زندانی کردن
gaols
U
زندانی کردن
prisoner of war
U
زندانی جنگی
prisoners of war
U
زندانی جنگی
politic
U
زندانی سیاسی
incarcerating
U
زندانی کردن
incarcerates
U
زندانی کردن
jailing
U
زندانی کردن
jails
U
زندانی کردن
take prisoner
U
زندانی کردن
immure
U
زندانی کردن
jail
U
زندانی کردن
releasing a prisoner
U
ازادسازی زندانی
send-up
U
زندانی کردن
prisoner's dilemma
U
معمای زندانی
run in
U
زندانی کردن
run-in
U
زندانی کردن
run-ins
U
زندانی کردن
jailed
U
زندانی کردن
gaol
U
زندانی کردن
The fujitive ( elusive ) prisoner .
U
زندانی فراری
imprisonment
U
زندانی شدن
send up
U
زندانی کردن
send-ups
U
زندانی کردن
inmates
U
اهل بیت زندانی
inmate
U
اهل بیت زندانی
extradition
U
تسلیم اسیر یا زندانی
qoud
U
درزندان افگندن زندانی کردن
probationers
U
زندانی ازاد شده بقیدشرف
quads
U
زندانی کردن در زندان افکندن
quad
U
زندانی کردن در زندان افکندن
probationer
U
زندانی ازاد شده بقیدشرف
short term
U
حداقل مدت تنبیه و زندانی
bars
U
جای ویژه زندانی درمحکمه
bar
U
جای ویژه زندانی درمحکمه
black flag
U
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
probationers
U
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
local parole
U
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
probationer
U
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
administrative segregation
U
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
incarcerate
U
زندانی کردن حبس کردن
incarcerated
U
زندانی کردن حبس کردن
incarcerates
U
زندانی کردن حبس کردن
incarcerating
U
زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison
U
زندانی کردن حبس کردن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to keep a person company
U
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات بودن
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
colporteur
U
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
to have a rough time
U
بد گذراندن
surviving
U
گذراندن
pass
U
گذراندن
passes
U
گذراندن
passed
U
گذراندن
to be at ease
U
به گذراندن
survived
U
گذراندن
survives
U
گذراندن
to make a shift
U
گذراندن
averted
U
گذراندن
averting
U
گذراندن
averts
U
گذراندن
survive
U
گذراندن
to rime away one's time
U
گذراندن
avert
U
گذراندن
aestivate
U
تابستان را گذراندن
filrate
U
از صافی گذراندن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
filtration
U
از صافی گذراندن
filtering
U
از صافی گذراندن
temporalize
U
وقت گذراندن
to sleep away one's time
U
بخواب گذراندن
piddle
U
وقت گذراندن
piddled
U
وقت گذراندن
idles
U
وقت گذراندن
belate
U
ازموقع گذراندن
niggled
U
وقت گذراندن
piddles
U
وقت گذراندن
play away
U
به بازی گذراندن
idlest
U
وقت گذراندن
idle
U
وقت گذراندن
idled
U
وقت گذراندن
niggle
U
وقت گذراندن
temporises
U
وقت گذراندن
laugh away
U
با خنده گذراندن
Sundays
U
یکشنبه را گذراندن
temporized
U
وقت گذراندن
to rough it
U
سخت گذراندن
niggles
U
وقت گذراندن
interlace
U
ازهم گذراندن
to rub through or along
U
بسختی گذراندن
temporizes
U
وقت گذراندن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
to laugh away
U
با خنده گذراندن
temporizing
U
وقت گذراندن
to enjoy oneself
U
خوش گذراندن
token passing
U
گذراندن نشانه
Sunday
U
یکشنبه را گذراندن
temporize
U
وقت گذراندن
temporised
U
وقت گذراندن
leach
U
از صافی گذراندن
temporising
U
وقت گذراندن
temporize
U
بدفع الوقت گذراندن
temporized
U
بدفع الوقت گذراندن
hang around
وقت را به بطالت گذراندن
temporizes
U
بدفع الوقت گذراندن
temporizing
U
بدفع الوقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament .
U
لایحه یی را از مجلس گذراندن
dawdled
U
بیهوده وقت گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To review the past in ones minds eye .
U
گذشته را از نظر گذراندن
dawdles
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdling
U
بیهوده وقت گذراندن
weekends
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekend
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
infltrate
U
از سوراخهای صافی گذراندن
temporising
U
بدفع الوقت گذراندن
temporises
U
بدفع الوقت گذراندن
outwear
U
کهنه شدن گذراندن
jauk
U
بیهوده وقت گذراندن
pass
U
گذراندن تصویب شدن
grip
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripped
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripping
U
بریدگی برای گذراندن اب
grips
U
بریدگی برای گذراندن اب
moon
U
بیهوده وقت گذراندن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
get on
U
گذران کردن گذراندن
passes
U
گذراندن تصویب شدن
get through
U
به پایان رساندن گذراندن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
fare
U
گذراندن گذران کردن
temporised
U
بدفع الوقت گذراندن
while
U
سپری کردن گذراندن
procrastinated
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdle
U
بیهوده وقت گذراندن
dillydally
U
بیهوده وقت گذراندن
loaf
U
وقت را بیهوده گذراندن
moons
U
بیهوده وقت گذراندن
temporalize
U
بدفع الوقت گذراندن
to lop a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
to mope a way
U
به افسردگی و پکری گذراندن
to muck a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
procrastinate
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinates
U
بدفع الوقت گذراندن
lobby
U
برای گذراندن لایحهای
to loaf a way one's time
U
بیهوده وقت گذراندن
lobbied
U
برای گذراندن لایحهای
to talk away
U
بصحبت یاگفتگو گذراندن
fared
U
گذراندن گذران کردن
fares
U
گذراندن گذران کردن
faring
U
گذراندن گذران کردن
procrastinating
U
بدفع الوقت گذراندن
lobbies
U
برای گذراندن لایحهای
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
testamur
U
گواهی نامه گذراندن امتحانات
hang out
<idiom>
U
به بطالت گذراندن روزگار کردن
reeve
U
طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
to loaf a way one's time
U
وقت خود را ببطالت گذراندن
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to p at or in an occpation
U
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
passes
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
dally
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
stand-offs
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
dallies
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com