English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
militarism U روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facings U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing U یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
maneuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command U فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvring U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred U تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
collegiate U دانشگاهی
rank and file U صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminals U سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
graduate study U تحصیلات دانشگاهی
academicals U لباس دانشگاهی
extra-mural U میان دانشگاهی
academic year U سال دانشگاهی
academic costume U لباس دانشگاهی
lecture notes U جزوه درس دانشگاهی
outland trophy U جایزه دانشگاهی بازیگرفوتبال
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
conferred a degree U درجه دانشگاهی اعطا کردن
european academic research network U شبکه پژوهشی دانشگاهی اروپا
varsity U تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
heisman trophy U جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
phantom order U قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military channel U چانل نظامی مجرای نظامی
military government U حکومت نظامی فرمانداری نظامی
campus network U شبکهای که شبکههای محلی کوچکتر را به هم وصل میکند در هر سازمان یا سایت دانشگاهی
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
military impedimenta U شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals U باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
martial law U مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
cycled U دوران
rotation U دوران
cycles U دوران
gyration U دوران
gyrations U دوران
cycle U دوران
vertigo U دوران
swimming U دوران
circulation U دوران
circulations U دوران
era U دوران
period U دوران
periods U دوران
eras U دوران
race U دوران مسیر
dizzy U دچار دوران سر
sense of rotation U جهت دوران
off season U در دوران کسادی
races U دوران مسیر
rotate U دوران کردن
rotated U دوران کردن
stound U دوران درد
revolutions U دوران شورش
revolutions U چرخش دوران
life U دوران زندگی
off season U در دوران کم کاری
paleozoic U دوران اول
plane of rotation U سطح دوران
space age U دوران کیهان
peacetime U دوران صلح
raced U دوران مسیر
wartime U دوران جنگ
qyaternary U دوران چهارم
wifehood U دوران زوجیت
lives U دوران زندگی
rotation about a line U دوران دور یک خط
revolution U چرخش دوران
revolution U دوران شورش
axis of rotation U محور دوران
distance between centers U طول دوران
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
angle of rotation U زاویه دوران
aftertime U دوران پیری
circulations U دوران خون
circulation U دوران خون
climacteric U دوران یائسگی زن
lucid interval U دوران افاقه
fulcrum U نقطه دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
rotates U دوران کردن
rotation U چرخش دوران
geocentric U دوران زمین مرکزی
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
circulatory U مربوط یه دوران خون
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
rotational U دوران گردش بدور
revolution U دور دوران کامل
revolutions U دور دوران کامل
azoic U دوران ماقبل تاریخ
golden age U دوران رونق و رفاه
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
rotation U دوران گردش بدور
iceman U یخی بستر دوران یخ
off season U وابسته به این دوران
seasons U دوران چاشنی زدن
seasoned U دوران چاشنی زدن
jumped-up U تازه به دوران رسیده
season U دوران چاشنی زدن
golden ages U دوران رونق و رفاه
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twists U دوران حول محور افقی پیچش
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twist U دوران حول محور افقی پیچش
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
roll U دوران حول محور طولی غلطش
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
entomology U حشره شناسی [حشره شناسی] [جانور شناسی] [رشته دانشگاهی]
soldier U نظامی
soldiers U نظامی
martin U نظامی
fort U دژ نظامی
mil U نظامی
martial U نظامی
military U نظامی
service U نظامی
serviced U نظامی
warlike U نظامی
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com