Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
golden age
U
دوران رونق و رفاه
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
quiet
U
رفاه
quietest
U
رفاه
on easy street
<idiom>
U
در رفاه
leisure
U
در رفاه
prosperity
U
رفاه
comfort
U
رفاه
welfare
U
رفاه
well-being
U
رفاه
prosperous
U
در رفاه
improvement
U
رفاه
social welfare
U
رفاه اجتماعی
welfare criteria
U
معیارهای رفاه
affluent society
U
جامعه رفاه
recreation
U
روحیه و رفاه
respublica
U
رفاه عمومی
recreations
U
روحیه و رفاه
public welfare
U
رفاه عمومی
general welfare
U
رفاه عمومی
economic welfare
U
رفاه اقتصادی
welfare economics
U
اقتصاد رفاه
hedonism
U
مکتب رفاه طلبی
well being
U
در رفاه بسر بردن
social welfare program
U
برنامه رفاه اجتماعی
social welfare function
U
تابع رفاه اجتماعی
social welfare
U
موسسه رفاه اجتماعی
common wealth
U
رفاه عمومی جمهوری
boom
U
رونق
lustreer
U
رونق
prosperity
U
رونق
up-and-coming
U
رو به رونق
recovery
U
رونق
boomed
U
رونق
recoveries
U
رونق
booms
U
رونق
upswing
U
رونق
booming
U
رونق
economic prosprity
U
رونق اقتصادی
business prosperty
U
رونق سوداگری
economic prosperity
U
رونق اقتصادی
bullish market
U
بازار رو به رونق
animators
U
رونق دهنده
juice up
U
رونق دادن به
quick recovery
U
رونق سریع
revival
U
اغاز رونق
revivals
U
اغاز رونق
animator
U
رونق دهنده
upswing
U
رونق گرفتن
boom
U
رونق شدید
boomed
U
رونق شدید
boomed
U
رونق گرفتن
booming
U
رونق شدید
booming
U
رونق گرفتن
recovery phase
U
مرحله رونق
booms
U
رونق شدید
boom
U
رونق گرفتن
booms
U
رونق گرفتن
euthenics
U
علم سعادت و رفاه زندگی بشر
business prosperty
U
رونق کسب و کار
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
welfare state
U
کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
thrive
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrived
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrives
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thriving
U
رونق یافتن کامیاب شدن
revivification
U
تجدید حیات رونق تازه
he prospered in his business
U
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
he has a rushing business
U
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
rotation
U
دوران
period
U
دوران
gyrations
U
دوران
gyration
U
دوران
vertigo
U
دوران
circulations
U
دوران
periods
U
دوران
eras
U
دوران
era
U
دوران
swimming
U
دوران
cycle
U
دوران
circulation
U
دوران
cycles
U
دوران
cycled
U
دوران
he was p in his business
U
خوب بود کارش رونق گرفته بود
distance between centers
U
طول دوران
revolution
U
دوران شورش
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
sense of rotation
U
جهت دوران
paleozoic
U
دوران اول
revolution
U
چرخش دوران
qyaternary
U
دوران چهارم
revolutions
U
چرخش دوران
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
plane of rotation
U
سطح دوران
dizzy
U
دچار دوران سر
stound
U
دوران درد
lucid interval
U
دوران افاقه
wifehood
U
دوران زوجیت
off season
U
در دوران کسادی
off season
U
در دوران کم کاری
peacetime
U
دوران صلح
lives
U
دوران زندگی
life
U
دوران زندگی
revolutions
U
دوران شورش
wartime
U
دوران جنگ
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
space age
U
دوران کیهان
fulcrum
U
نقطه دوران
rotate
U
دوران کردن
circulation
U
دوران خون
rotation
U
چرخش دوران
rotates
U
دوران کردن
rotated
U
دوران کردن
races
U
دوران مسیر
axis of rotation
U
محور دوران
angle of rotation
U
زاویه دوران
circulations
U
دوران خون
raced
U
دوران مسیر
race
U
دوران مسیر
aftertime
U
دوران پیری
climacteric
U
دوران یائسگی زن
revolution
U
دور دوران کامل
rotation about a point
U
دوران دور یک نقطه
revolutions
U
دور دوران کامل
rotational
U
دوران گردش بدور
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
vertiginous
U
سرگیجهای دوران کننده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
seasoned
U
دوران چاشنی زدن
off season
U
وابسته به این دوران
seasons
U
دوران چاشنی زدن
season
U
دوران چاشنی زدن
geriatrician
U
امراض دوران پیریgyrfalcon
rotation
U
دوران گردش بدور
circulatory
U
مربوط یه دوران خون
azoic
U
دوران ماقبل تاریخ
geriatrist
U
امراض دوران پیری
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
iceman
U
یخی بستر دوران یخ
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
whirls
U
چرخش یا دوران جریان سیال
long run period
U
دوران محاسبه بلند مدت
whirled
U
چرخش یا دوران جریان سیال
gyrated
U
چرخ زدن دوران داشتن
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
Victoriana
U
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
whirling
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirl
U
چرخش یا دوران جریان سیال
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
gyrating
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
U
چرخ زدن دوران داشتن
yaw
U
دوران هواپیما حول محورقائم
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
The whirligig of time revolves.
U
دوران دایمی زمان می چرخد.
gyrate
U
چرخ زدن دوران داشتن
peripheral course
U
دوران پیش دانشگاهی نظامی
unemployment benefit
U
کمک دریافتی در دوران بیکاری
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
yawed
U
دوران هواپیما حول محورقائم
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
mesozoic era
U
دوران دوم زمین شناسی
protectorates
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
whirligig of something
U
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
anthropic
U
مربوط به دوران پیدایش انسان
protectorate
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
hallstatt
U
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
paleontology
U
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
paleocene
U
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
rolls
U
دوران حول محور طولی غلطش
rolled
U
دوران حول محور طولی غلطش
roll
U
دوران حول محور طولی غلطش
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian
U
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
quadrangles
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Edwardian
U
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
quadrangle
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com