English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bunlge U سرهم بندی کردن
flimflam U سرهم بندی کردن
bungling U سرهم بندی کردن
bungles U سرهم بندی کردن
bungled U سرهم بندی کردن
slub U سرهم بندی کردن
railroad U سرهم بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
to knock together U سرهم بندی کردن
jerry build U سرهم بندی کردن
bungle U سرهم بندی کردن
to patch up U خواباندن سرهم بندی کردن
foozle U بدزدن سرهم بندی کردن
slubber U نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudging U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged U نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
pasted U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting U سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste U سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes U سر هم کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
patches U وصله ناجور وصله کردن
patch U وصله ناجور وصله کردن
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
fiddle around <idiom> U سرهم بندی
snow job U سرهم بندی
patchery U سرهم بندی
tinkered U سرهم بندی
tinker U سرهم بندی
tinkering U سرهم بندی
botchery U سرهم بندی
patching U سرهم بندی
tinkers U سرهم بندی
patch cord U سیم سرهم بندی
patch panel U تابلوی سرهم بندی
identikits U سرهم بندی شده
ersatz U سرهم بندی شده
shake-ups U سرهم بندی دگرگونی
shake-up U سرهم بندی دگرگونی
shake up U سرهم بندی دگرگونی
patchboard U تخته سرهم بندی
identikit U سرهم بندی شده
what a pretty mess he made U خوب سرهم بندی کرد
to put a patch on a garment U وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
clout U وصله کردن
patches U وصله کردن
clouts U وصله کردن
clouting U وصله کردن
pieces U وصله کردن
patch U وصله کردن
pasting U وصله کردن
pastes U وصله کردن
piece U وصله کردن
pasted U وصله کردن
paste U وصله کردن
to p up U وصله کردن
clouted U وصله کردن
to patch up U وصله کردن اصلاخ کردن
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
assemble U سرهم کردن
patch U سرهم کردن
assembles U سرهم کردن
assembled U سرهم کردن
patches U سرهم کردن
clobbering U جامه وصله کردن
revamp U وصله پینه کردن
clobbers U جامه وصله کردن
patches U وصله دوزی کردن
vamp U وصله تعمیر کردن
clobbered U جامه وصله کردن
clobber U جامه وصله کردن
revamps U وصله پینه کردن
patch U وصله دوزی کردن
revamping U وصله پینه کردن
revamped U وصله پینه کردن
assembly line U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines U دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
fishplate U قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
reconfiguration U پیکر بندی دوباره
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
repair U جبران کردن دوباره دایر کردن
repaired U جبران کردن دوباره دایر کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
double-check <idiom> U دوباره چک کردن
refilling U دوباره پر کردن
refill U دوباره پر کردن
refilled U دوباره پر کردن
refills U دوباره پر کردن
replenish U دوباره پر کردن
refresh U دوباره پر کردن
refreshed U دوباره پر کردن
refreshes U دوباره پر کردن
replenishing U دوباره پر کردن
replenishes U دوباره پر کردن
replenished U دوباره پر کردن
redefining U دوباره تعریف کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
redefine U دوباره تعریف کردن
reforge U دوباره جعل کردن
reexamine U دوباره امتحان کردن
regain U دوباره تصرف کردن
reengage U دوباره استخدام کردن
regarding U دوباره تسطیح کردن
rejuveoize U دوباره جوان کردن
reorganizes U دوباره متشکل کردن
reopened U دوباره باز کردن
reconditions U دوباره درست کردن
reopen U دوباره باز کردن
revise U دوباره چاپ کردن
rewake U دوباره بیدار کردن
revises U دوباره چاپ کردن
revising U دوباره چاپ کردن
reemploy U دوباره استخدام کردن
regained U دوباره تصرف کردن
remarry U دوباره عروسی کردن
recommit U دوباره زندان کردن
recompose U دوباره انشاء کردن
redeveloping U دوباره پیشرفته کردن
reorganised U دوباره متشکل کردن
redeveloped U دوباره پیشرفته کردن
reorganises U دوباره متشکل کردن
redevelop U دوباره پیشرفته کردن
reorganising U دوباره متشکل کردن
cold start U دوباره روشن کردن
reorganized U دوباره متشکل کردن
reappraising U دوباره ارزیابی کردن
reappraises U دوباره ارزیابی کردن
reappraised U دوباره ارزیابی کردن
reappraise U دوباره ارزیابی کردن
remarried U دوباره عروسی کردن
redeliver U دوباره مستخلص کردن
remarries U دوباره عروسی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com