English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reenlistment U دوباره در ارتش استخدام شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reenagement U استخدام دوباره
reemploy U دوباره استخدام کردن
reengage U دوباره استخدام کردن
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruit U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting U سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
combined arms army U ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl U مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army U ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation U ارتش فاتح ارتش اشغالگر
in service U درخدمت ارتش در ارتش
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
judge advocate general U رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
sorb U استخدام
recruitment U استخدام
serviced U استخدام
employment U استخدام
service U استخدام
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
employer U استخدام کننده
employs U استخدام کردن
employing U استخدام کردن
employed U استخدام کردن
employ U استخدام کردن
unemployable U غیرفابل استخدام
employable U قابل استخدام
enroll U استخدام کردن
featherbed U استخدام کارمنداضافی
take into service U استخدام کردن
retd U مخفف در استخدام
engages U استخدام کردن
public service U استخدام دولتی
personnel manager U مدیر استخدام
personnel management U مدیریت استخدام
engage U استخدام کردن
to retain U استخدام کردن
employers U استخدام کننده
working paper U ورقهء استخدام کارگر
recruit U نواموز استخدام کردن
recruited U نواموز استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
inductee U نفر استخدام شده
administrative contracting office U دفتر استخدام کارگزینی
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
recruits U نواموز استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
recruiting U نواموز استخدام کردن
to retain a freelancer U استخدام کردن پیشه ور آزاد
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
sign on U قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to hire U برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
open shop U بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
field army U ارتش
army U ارتش
armies U ارتش
field army U ارتش صحرایی
military U جنگی ارتش
field army U ارتش رزمی
combined arms army U ارتش مرکب
militarism U ارتش سالاری
majored U سرگرد ارتش
state guard U ارتش ایالتی
women's army corps U ارتش زنان
the red army U ارتش سرخ
regular army U ارتش منظم
serviceman U عضو ارتش
military campaign U لشکرکشی [ارتش]
regular army U ارتش دائمی
standing army U ارتش دائمی
standing army U ارتش منظم
supreme commander's staff U ستاد کل ارتش
general staff U ستاد ارتش
the a of the army U پیشرفت ارتش
the losses of the army U تلفات ارتش
general issue U ملزومات ارتش
the rank and file U توده ارتش
army corps U سپاههای ارتش
servicemen U عضو ارتش
constable U افسر ارتش
army group U گروه ارتش
major U سرگرد ارتش
constables U افسر ارتش
army artillery U توپخانه ارتش
standing U ارتش ثابت
regulars U ارتش کادر
regular U ارتش کادر
army commander U فرمانده ارتش
active duty U ارتش کادر
active army U ارتش کادر
majoring U سرگرد ارتش
irregulars U ارتش نامنظم
pentagon U ارتش امریکا
pentagons U ارتش امریکا
army stores U فروشگاه ارتش
yeomanry U ارتش داوطلب از زارعین
marching order [travel order] U دستور پیشروی [ارتش]
regular army U ارتش کادر ثابت
armies U ارتش نیروی زمینی
supreme commander's staff U ستاد عالی ارتش
women's army corps U قسمت زنان ارتش
standing army U ارتش کادر ثابت
the main army U بخش عمده ارتش
vivandiere U اغذیه فروش ارتش
reserve components U قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed U ارتش ذخیره بیکاران
USA U ارتش ایالات متحده
army alpha test U ازمون الفای ارتش
to fall out U معاف کردن [ارتش]
to dismiss [American E] U مرخص کردن [ارتش]
to fall out U مرخص کردن [ارتش]
dismissal of the armey U مرخص کردن از ارتش
martial U وابسته به ارتش نظامی
field grade U افسر ارشد ارتش
foreignlegion U سرباز داوطلب در ارتش
to dismiss [American E] U معاف کردن [ارتش]
army U ارتش نیروی زمینی
army general staff U ستاد عمومی ارتش
brass hat U افسر ارشد ارتش
brass hats U افسر ارشد ارتش
regiments U گردان در ارتش انگلیس
regiment U گردان در ارتش انگلیس
army service area U منطقه عقب ارتش
army beta test U ازمون بتای ارتش
army troops U یکانهای رده ارتش
general issue U تدارکات عمومی ارتش
rifleman U تفنگ دار [ارتش]
jcs U رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff U رئیس ستاد ارتش
military justice U قوانین جزایی ارتش
punitive article U قوانین جزایی ارتش
quartermaster general U رئیس کل کارپردازی ارتش
conscript army U ارتش سربازان وفیفه
general officer U امرای ارتش امیران
industrial reserve army U ارتش ذخیره صنعتی
staffs U چوب پرچم ستاد ارتش
staff U چوب پرچم ستاد ارتش
staffed U چوب پرچم ستاد ارتش
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
fusilier U هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
fusileer U هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
invasion currency U پول رایج ارتش اشغالگر
seasoned troops U ارتش ورزیده و جنگ دیده
warlord U افسر عالی رتبه ارتش
countermarch U تغییر جهت حرکت ارتش
post exchange U فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
MI6 U بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
MI5 U بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
candidates U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
pole position U آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
defense [American E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
defence [British E] U دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
combat helmet U کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
marksman U نشانه گیر [ارتش و ورزش]
to issue marching order U دستور پیشروی دادن [ارتش]
to see service U در ارتش یانیروی دریایی خدمت
v , device U ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
To what do you attributeThe failure of the army? U شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
conscription U داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
agct U ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test U ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
application U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications U به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
to engage somebody as somebody U کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
joint operations U عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
commissariat U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
generals U ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
commissariats U اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
militarist U ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
The army had to retreat from the battlefield. U ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
veterinarians U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com