Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
recalculate
U
دوباره حساب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone.
U
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
sums
U
حساب کردن
numerate
U
حساب کردن
calculates
U
حساب کردن
miscalculates
U
بد حساب کردن
counted
U
حساب کردن
miscalculated
U
بد حساب کردن
figure
U
حساب کردن
undercharge
U
کم حساب کردن
count
U
حساب کردن
miscalculating
U
بد حساب کردن
figures
U
حساب کردن
figuring
U
حساب کردن
calculate
U
حساب کردن
sum
U
حساب کردن
calculated
U
حساب کردن
counts
U
حساب کردن
counting
U
حساب کردن
miscalculate
U
بد حساب کردن
to cast up
U
حساب کردن
misreckon
U
بد حساب کردن
minculculate
U
بد حساب کردن
to figure up
U
حساب کردن
computes
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
account
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
to count up
U
حساب کردن
computed
U
حساب کردن
compute
U
حساب کردن
cipher
U
حساب کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool
U
کسیرااحمق حساب کردن
miscalculates
U
اشتباه حساب کردن
settle
U
تصفیه حساب کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
tally
U
باچوبخط حساب کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
miscast
U
حساب غلط کردن
miscast
U
غلط حساب کردن
tallies
U
باچوبخط حساب کردن
miscalculate
U
اشتباه حساب کردن
check out
U
تصفیه حساب کردن
tallying
U
با چوب خط حساب کردن
tallying
U
باچوبخط حساب کردن
tally
U
با چوب خط حساب کردن
miscalculated
U
اشتباه حساب کردن
miscalculating
U
اشتباه حساب کردن
tallies
U
با چوب خط حساب کردن
tallied
U
باچوبخط حساب کردن
tallied
U
با چوب خط حساب کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
replenishes
U
دوباره پر کردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
replenishing
U
دوباره پر کردن
refilled
U
دوباره پر کردن
refilling
U
دوباره پر کردن
refill
U
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
refills
U
دوباره پر کردن
replenish
U
دوباره پر کردن
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
put two and two together
<idiom>
U
حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
tallies
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
pony
U
ریز تسویه حساب کردن
tallied
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score
U
حساب کردن بحساب اوردن
tallying
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scored
U
حساب کردن بحساب اوردن
to pay up
U
حساب پس از افت را تصفیه کردن
misreckon
U
بد شمردن حساب غلط کردن
To gauge the situation and act accordingly.
U
حساب کار خود را کردن
computed
U
حساب کردن تخمین زدن
ponies
U
ریز تسویه حساب کردن
poney
U
ریز تسویه حساب کردن
scores
U
حساب کردن بحساب اوردن
compute
U
حساب کردن تخمین زدن
computes
U
حساب کردن تخمین زدن
redeliver
U
دوباره مستخلص کردن
redefine
U
دوباره تعریف کردن
retake
U
دوباره تسخیر کردن
recompose
U
دوباره انشاء کردن
oversrike
U
دوباره چاپ کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
reproduced
U
دوباره چاپ کردن
reemploy
U
دوباره استخدام کردن
reproducing
U
دوباره چاپ کردن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
reproduce
U
دوباره چاپ کردن
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
reengage
U
دوباره استخدام کردن
re strain
U
دوباره صاف کردن
resurfaces
U
دوباره روکاری کردن
recommit
U
دوباره زندان کردن
redefined
U
دوباره تعریف کردن
redefines
U
دوباره تعریف کردن
re paving
U
دوباره فرش کردن
re form
U
دوباره درست کردن
re export
U
دوباره صادر کردن
re establish
U
دوباره تاسیس کردن
re establish
U
دوباره برپا کردن
retaking
U
دوباره تسخیر کردن
rewire
U
دوباره سیمکشی کردن
reproduces
U
دوباره چاپ کردن
rewired
U
دوباره سیمکشی کردن
re sort
U
دوباره جور کردن
rewiring
U
دوباره سیمکشی کردن
rebind
U
دوباره صحافی کردن
reasure
U
دوباره بیمه کردن
reassociate
U
دوباره معاشرت کردن
redefining
U
دوباره تعریف کردن
retaken
U
دوباره تسخیر کردن
revisit
U
دوباره ملاقات کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
rewires
U
دوباره سیمکشی کردن
redeveloped
U
دوباره پیشرفته کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
revalue
U
دوباره ارزیابی کردن
revalued
U
دوباره ارزیابی کردن
revalues
U
دوباره ارزیابی کردن
revaluing
U
دوباره ارزیابی کردن
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
reorganizes
U
دوباره متشکل کردن
reorganized
U
دوباره متشکل کردن
reorganize
U
دوباره متشکل کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
redevelop
U
دوباره پیشرفته کردن
reappraising
U
دوباره ارزیابی کردن
reappraised
U
دوباره ارزیابی کردن
reappraise
U
دوباره ارزیابی کردن
re examine
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examines
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examining
U
دوباره بازپرسی کردن
cold start
U
دوباره روشن کردن
reorganising
U
دوباره متشکل کردن
reorganises
U
دوباره متشکل کردن
reopening
U
دوباره باز کردن
reopened
U
دوباره باز کردن
reopen
U
دوباره باز کردن
rejuvenate
U
دوباره جوان کردن
rejuvenated
U
دوباره جوان کردن
rejuvenates
U
دوباره جوان کردن
rejuvenating
U
دوباره جوان کردن
revising
U
دوباره چاپ کردن
back fill
U
عمل دوباره پر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com