English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reunite U دوباره بهم پیوستن
reunited U دوباره بهم پیوستن
reunites U دوباره بهم پیوستن
reuniting U دوباره بهم پیوستن
repiece U دوباره بهم پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rejoin U دوباره پیوستن به
rejoined U دوباره پیوستن به
rejoining U دوباره پیوستن به
rejoins U دوباره پیوستن به
healing by first intention U جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
Other Matches
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
annexing U پیوستن
connect U پیوستن
attaches U پیوستن
annexes U پیوستن
annex U پیوستن
couple U پیوستن
coupled U پیوستن
coalescence U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
sorts U پیوستن
couples U پیوستن
attach U پیوستن
adjoined U پیوستن
adjoins U پیوستن
affixing U پیوستن
affixes U پیوستن
affix U پیوستن
cements U پیوستن
cementing U پیوستن
cemented U پیوستن
link up U پیوستن
ally U پیوستن
affixed U پیوستن
attaching U پیوستن
sort U پیوستن
sorted U پیوستن
adjoin U پیوستن
link-up U پیوستن
affiliate پیوستن
allying U پیوستن
cement U پیوستن
connects U پیوستن
link U به هم پیوستن
interlock U پیوستن
interlocked U پیوستن
interlocking U پیوستن
enlink U پیوستن
interlocks U پیوستن
to make contact U پیوستن
join up U به هم پیوستن
to go in with U پیوستن با
to bring into contact U پیوستن
meets U پیوستن
conjoin U پیوستن
join U پیوستن
meet U پیوستن
joined U پیوستن
joins U پیوستن
link-ups U پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
interlink U بهم پیوستن
inone U بهم پیوستن
patch U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
affiliates U پیوستن اشناکردن
adhere U چسبیدن پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
to grow together U باهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
bind U بهم پیوستن
link U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
interlinks U بهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
knits U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
weld U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
associate U همدم شدن پیوستن
assists U پیوستن به حمایت کردن از
welds U جوش دادن پیوستن
joins U شرکت کردن در پیوستن
put to U بگروه شکارچی پیوستن
associated U همدم شدن پیوستن
associates U همدم شدن پیوستن
annex U پیوستن ضمیمه سازی
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
assist U پیوستن به حمایت کردن از
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
associating U همدم شدن پیوستن
annexes U پیوستن ضمیمه سازی
cleave U پیوستن تقسیم شدن
clobbers U بهم پیوستن زدن
clobbering U بهم پیوستن زدن
clobbered U بهم پیوستن زدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
catenate U پیوستن متصل کردن
joined U شرکت کردن در پیوستن
to go to glory U برحمت ایزدی پیوستن
consociate U متحد کردن پیوستن
join U شرکت کردن در پیوستن
welded U جوش دادن پیوستن
compaginate U محکم بهم پیوستن
annexing U پیوستن ضمیمه سازی
clobber U بهم پیوستن زدن
weld U جوش دادن پیوستن
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
adds U جمع زدن باهم پیوستن
rabbet U با کنش کاو بهم پیوستن
to be fulfilled U بوقوع پیوستن راست امدن
nirvana U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
nirvanas U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
clutched U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
grafts U پیوند زدن بهم پیوستن
grafted U پیوند زدن بهم پیوستن
graft U پیوند زدن بهم پیوستن
add U جمع زدن باهم پیوستن
adding U جمع زدن باهم پیوستن
clutch U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
binds U محصور کردن بهم پیوستن
clutches U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
bind U محصور کردن بهم پیوستن
clutching U تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
crossfertilize U پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
attachable U قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
hyphen U برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل Northwest
hyphens U برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل Northwest
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
hyphen U برای پیوستن هجاهای جدا شده از یکدیگردر اخرسطر
hyphens U برای پیوستن هجاهای جدا شده از یکدیگردر اخرسطر
concrete U : سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
avulsion U جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
admix U مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
continually U دوباره و دوباره
on more U دوباره
revet U دوباره
bis U دوباره
again U دوباره
afresh U دوباره
anew U دوباره
de novo U دوباره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com