Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it is 0 minutes past four
U
ده دقیقه از چهار می گذرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
round
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest
U
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
it is pervious to light
U
روشنایی ازان می گذرد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
The route runs across this country.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
لحظات خوش زود می گذرد.
my a is 0 years
U
چهل سال ازعمرمن می گذرد
omnibus wire
U
سیمی که همگی جریان الکتریک از ان می گذرد
time flies
<proverb>
U
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
arch-rib
U
[قوسی زیر طاق که از شبستان یا دالان کلیسا می گذرد.]
called strick
U
پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
pop goes the weasel
U
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
volts
U
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volt
U
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
From moment to moment . Every minute.
U
آن به آن ( هر دقیقه )
wait a second
U
یک دقیقه
min
U
دقیقه
line per minute
U
خط در دقیقه
half hour
U
03 دقیقه
whipstitch
U
یک دقیقه
minute
U
: دقیقه
minute
U
دقیقه
hours
U
06 دقیقه
hour
U
06 دقیقه
speed of rotation
U
گردش بر دقیقه
revolutions per minute
U
گردش بر دقیقه
exact sciences
U
علوم دقیقه
speed of rotation
U
چرخش بر دقیقه
rotational speed
U
چرخش بر دقیقه
mathematics
U
علوم دقیقه
number of revolutions
U
چرخش بر دقیقه
rpm
U
گردش در دقیقه
revs per minute
U
گردش بر دقیقه
rev
U
گردش بر دقیقه
rpm
U
گردش بر دقیقه
full-time
U
09 دقیقه بازی
number of revolutions
U
گردش بر دقیقه
rotational speed
U
گردش بر دقیقه
watt minute
U
وات- دقیقه
ampere minute
U
امپر- دقیقه
rev
U
چرخش بر دقیقه
rpm
U
چرخش بر دقیقه
revolutions per minute
U
دور بر دقیقه
revs per minute
U
دور بر دقیقه
rpm
U
دور بر دقیقه
number of revolutions
U
دور بر دقیقه
quarter hour
U
پانزده دقیقه
rotational speed
U
دور بر دقیقه
revolutions per minute
U
چرخش بر دقیقه
speed of rotation
U
دور بر دقیقه
revs per minute
U
چرخش بر دقیقه
rev
U
دور بر دقیقه
beat
U
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
revolution per minute
U
دور در دقیقه
beats
U
تعدادپاروزنها در هر دقیقه
rate of fire
U
تعدادتیر در دقیقه
rpm
U
مخفف دور در دقیقه
180 strokes a minute
U
۱۸۰ ضربه در دقیقه
I will be back in 10 minutes.
10 دقیقه دیگر برمیگردم.
Wait a minute .
U
یک دقیقه مهلت بده
at ten minutes notice
U
با ده دقیقه اخطار قبلی
misconduct penalty
U
جریمه 01 دقیقه اخراج
megacycle
U
یک میلیون دوردر دقیقه
subtility
U
نکته باریک دقیقه
cyclic rate
U
تعداد تیردر دقیقه
cyclic rate
U
نواخت تیر در دقیقه
wait a minute
U
یک دقیقه صبر کنید
game misconduct penalty
U
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
major penalty
U
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
minor penalty
U
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
minute hand
U
عقربه دقیقه شمار ساعت
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
at the elventh hour
U
دقیقه نود کاری انجام دادن
Let me think a moment .
U
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
Tell him, he needs to wait for a moment.
U
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
slow fire
U
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
tempo
U
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
tempos
U
سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
pages
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
page
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
paged
U
تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
round
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest
U
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
lost ball
U
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
line printer
U
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
line printers
U
وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
connect
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connects
U
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
page
U
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
paged
U
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
pages
U
اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
intermediate contingency
U
قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
moto cross
U
مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
it is minutes past
U
ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
By my watch it's five to nine.
U
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
tetragon
U
چهار بر
quartile
U
چهار یک
quadrilateral
U
چهار بر
quadrupeds
U
چهار پا
quadrilaterals
U
چهار بر
tetrad
U
چهار
quarter
U
چهار یک
four
U
چهار
quatre
U
چهار
quadruple
U
چهار لا
quadrupling
U
چهار لا
quadrupled
U
چهار لا
quadrate
U
چهار یک
quadruples
U
چهار لا
quadruped
U
چهار پا
auto
U
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
autos
U
توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
tetrahedron
U
چهار وجهی
four cycle
U
چهار چرخه
foursquare
U
چهار ضلعی
creep
U
چهار دست و پا
square dome
U
چهار طاقی
Wednesday
U
چهار شنبه
tetragon
U
چهار گوشه
Wednesdays
U
چهار شنبه
tetramerous
U
چهار جزیی
squares
U
چهار گوش
tertramerous
U
چهار جزئی
tetragon
U
چهار ضلعی
tetrahedral
U
چهار ضلعی
tetrahedral
U
چهار وجهی
tetradactylous
U
چهار پنجهای
tetrad
U
چهار عنصری
four dimensional
U
چهار بعدی
four way
U
چهار لولهای
four way
U
چهار راه
four pole
U
چهار قطبی
quadruplets
U
چهار گانه
quadruplet
U
چهار گانه
intersections
U
چهار راه
quadrivalent
U
چهار بنیانی
tetrasyllabic
U
چهار هجائی
quadrisyllabic
U
چهار هجائی
quadrifid
U
چهار شکافی
quadric
U
چهار تایی
quadrate
U
چهار گوش
quadraple
U
چهار برابر
point four
U
اصل چهار
intersection
U
چهار راه
quadrant
U
چهار یک دایره
quadrant
U
چهار گوش
quadrivalent
U
چهار ارزشی
quad
U
چهار قلو
qyaternary
U
چهار تایی
quatrefoil
U
گل چهار گلبرگی
four o'clock
U
ساعت چهار
quads
U
چهار گوش
long legged
U
چهار پایه
quads
U
چهار قلو
all eyes
U
چهار چشمی
quad
U
چهار گوش
quadrangular
U
چهار گوشه
all fours
U
چهار دست و پا
quadrilateral
U
چهار ضلعی
quadruple
U
چهار تایی
twice is
U
دو دو تا چهار تا میشود
quadrupled
U
چهار گانه
the four seasons
U
چهار فصل
quadrupled
U
چهار تایی
the cardinal humours
U
چهار ابگونه
quadruples
U
چهار گانه
quadruples
U
چهار تایی
quadrilateral
U
چهار جانبه
quadruple
U
چهار گانه
four
U
عدد چهار
gallops
U
چهار نعل
backfour
U
چهار مدافع
close
U
چهار گوشه
galloped
U
چهار نعل
quadrilaterals
U
چهار جانبه
quadrilaterals
U
چهار ضلعی
footstools
U
چهار پایه
gallop
U
چهار نعل
footstool
U
چهار پایه
cross legged
U
چهار زانو
squared
U
چهار گوش
double breasted
U
کت چهار دکمه
quadrupling
U
چهار تایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com