English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7021 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
practise or tice U دنبال کردن مشق دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Other Matches
course U :دنبال کردن
coursed U :دنبال کردن
courses U :دنبال کردن
pursuing U دنبال کردن
traces U دنبال کردن
pursues U دنبال کردن
pursued U دنبال کردن
reopens U دنبال کردن
traced U دنبال کردن
give chase U دنبال کردن
dog U دنبال کردن
dogging U دنبال کردن
dogs U دنبال کردن
reopening U دنبال کردن
reopened U دنبال کردن
reopen U دنبال کردن
chase U دنبال کردن
chased U دنبال کردن
to give chase U دنبال کردن
chases U دنبال کردن
chasing U دنبال کردن
trace U دنبال کردن
pursue U دنبال کردن
tracked U دنبال کردن
continues U دنبال کردن
track U دنبال کردن
continue U دنبال کردن
tracks U دنبال کردن
dog U مثل سگ دنبال کردن
dogging U مثل سگ دنبال کردن
dogs U مثل سگ دنبال کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
To be on someone trail. To trace someone. U رد کسی را دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
careerism U دنبال کردن شغل
run close U سخت دنبال کردن
to hang on the rear U برای حمله دنبال کردن
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
follow out U اخذ نتیجه دنبال کردن
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard U کسیرا سخت دنبال کردن
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow U پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
follows U پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
followed U پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
to keep at some work U د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
reoccupy U دنبال کردن دوباره بدست اوردن
rungs U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up U رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
chased U دنبال کردن شکار کردن
chace U دنبال کردن شکار کردن
follows U متابعت کردن دنبال کردن
follow U متابعت کردن دنبال کردن
chases U دنبال کردن شکار کردن
chasing U دنبال کردن شکار کردن
chase U دنبال کردن شکار کردن
followed U متابعت کردن دنبال کردن
prosecutes U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecute U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuting U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted U دنبال کردن پیگرد کردن
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
pursuit U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
philanderer U زن دنبال کن
dangler U دنبال رو
player [American E] U زن دنبال کن
rearing U دنبال
philanderers U زن دنبال کن
pursuit U دنبال
reared U دنبال
pursuits U دنبال
in the wake of U در دنبال
rear U دنبال
pope's nose U دنبال چه
pickup artist U زن دنبال کن
pick-up artist U زن دنبال کن
rears U دنبال
parsmip nose U دنبال چه
attachment U دنبال
tracker U دنبال کننده
trackers U دنبال کننده
chaser U دنبال کننده
chasers U دنبال کننده
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
tandom connection U اتصال دنبال هم
pursuant U دنبال کننده
graph follower U دنبال گر گراف
What are you looking for ? U دنبال چی؟ می گردی ؟
continuator U دنبال کننده
roil U دنبال هم دویدن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
tows U دنبال خود کشیدن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
attending U از دنبال امدن منتظرشدن
attend U از دنبال امدن منتظرشدن
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
tow U دنبال خود کشیدن
hitch one's wagon to a star <idiom> U دنبال هدف رفتن
to follow ones nose U دنبال قسمت خودرفتن
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
phliander U دنبال زنی افتادن
to run on chapters U فصل ها را دنبال هم انداختن
tagger U تنکه دنبال کننده
attends U از دنبال امدن منتظرشدن
One must let sleeping dogs lie. U دنبال شر نباید رفت
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
I sent him on an errand. U اورا دنبال یک کاری فرستادم
fool's errand U فرستادن دنبال نخود سیاه
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
sink one's teeth into <idiom> U با جدیت دنبال کاری رفتن
fool's errands U فرستادن دنبال نخود سیاه
to pursue pleasure U دنبال خوش گذرانی رفتن
To go about ones business. U دنبال کار خود رفتن
I'll look into the matter. U من موضوع را دنبال خواهم کرد.
career women U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
We are hunting for a vacant flat. U دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
career woman U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
I am looking for work ( ajob). U دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
The dinner will be followed by a concert. U به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
entrain U اهسته دنبال کسی رفتن بقطار
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
To fetch and varry for someone . U دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
to be after somebody U پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی]
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
column U ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
columns U ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
gaze hound U تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
lay deacon U شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
functions U کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
fetched U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
functioned U کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
fetches U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
function U کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
fetch U سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
He sought, if without much success, a social policy. U او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
pot boiler U کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boiler U کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boilers U کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
illegal U دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
paths U لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
path U لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
sea anchor U وسیله هرمی شکل یا چتربرزنتی که به دنبال قایق بسته میشود تاباد مانع تغییرمسیرنشود
finds U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
find U برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
interrupting U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupts U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
scalar U نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com