Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To take a chance . To risk it.
U
دل رابه دریا زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
continental shelf
U
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
U
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level
U
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
They bombarded the building.
U
ساختمان رابه توپ بستند
Not to let someone have a say.
U
کسی رابه بازی نگرفتن
She wrecked the party for us.
U
مهمانی رابه مازهر کرد
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
To mail a letter.
U
نامه ای رابه پست انداختن
establish
U
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
U
کسی رابه مقامی گماردن
establishing
U
کسی رابه مقامی گماردن
to i. person with an opinion
U
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
to do a thing with f.
U
کاری رابه اسانی انجام دادن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
He made over the house to his son .
U
خانه رابه اسم پسرش کرد
He turned his back on us.
U
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
You have been recommended to us.
U
توصیه شما رابه ما کرده اند
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
To give someone full powerw.
U
ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
to key up any to do s.th.
<idiom>
O
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
pitches
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
bait
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
holding anchorage
U
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
compact
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
bytes
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
capitalization
U
عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
enjambment
U
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
byte
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
drawbar
U
میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
tabulator
U
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
reset
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
resets
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
expansion interface
U
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
gigo
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
garbage in garbage out
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
document
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documenting
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
mere
U
دریا
beach foam
U
کف آب دریا
high water line
U
خط مد دریا
merest
U
دریا
holm
U
دریا
lough
U
اب دریا
asea
U
در دریا
high water
U
مد دریا
main
U
دریا
meerschaum
U
کف دریا
meerscham
U
کف دریا
on the sea
U
دریا
ocean foam
U
کف آب دریا
sea foam
U
کف آب دریا
saltwater
U
اب دریا
sea bed
U
کف دریا
seabed
U
کف دریا
floods
U
رو د دریا
flooded
U
رو د دریا
flood
U
رو د دریا
spume
U
کف آب دریا
cuttlebone
U
کف دریا
sea foam
U
کف دریا
channel
U
دریا
asea
U
به دریا
at sea
U
در دریا
sea
U
دریا
the blue
U
دریا
benthos
U
ته دریا
high tide
U
مد دریا
acajou
U
دریا
high tides
U
مد دریا
the wave
U
دریا
channeled
U
دریا
channeling
U
دریا
ground
U
کف دریا
waterscape
U
اب دریا
the deep
U
دریا
d.j.'s locker
U
ته دریا
sepiolite
U
کف دریا
sea froth
U
کف دریا
overboard
U
در دریا
bree
U
دریا
cuttle bone
U
کف دریا
channels
U
دریا
channelled
U
دریا
seas
U
دریا
by water
U
از راه دریا
bottom bounce
U
انعکاس از کف دریا
by sea
U
ازراه دریا
marine transgression
U
پیشروی دریا
marooner
U
دریا زن غارتگر
heave of the sea
U
زورخیزاب دریا
dead in the water
U
متوقف در دریا
seahorses
U
اسب دریا
davy jones
U
جنی دریا
anchor ice
U
یخهای کف دریا
bay salt
U
نمک دریا
holding ground
U
گیرایی کف دریا
mal de mer
U
ناخوشی دریا
maldemer
U
ناخوشی دریا
man overboard
U
ادم به دریا
chlorinity
U
غلظت اب دریا
datum level
U
سطح اب دریا
risk
U
دل به دریا زدن
the lid of a kettle
U
دریا سر کتلی
thalassophobia
U
دریا هراسی
shipper
U
دریا نورد
seaworthy
U
اماده دریا
seaway
U
دریا راه
seaward
U
بسوی دریا
seapuss
U
گرداب دریا
seagoing
U
دریا نورد
seagoing
U
دریا پیما
shipman
U
دریا نورد
seagoer
U
دریا نورد
the sea was lulled
U
دریا ساکت شد
the waves of the sea
U
امواج دریا
adventure
U
دل به دریا زدن
cog in the machine
<idiom>
U
قطرهای از دریا
surface-to-air
U
دریا به هوا
seahorse
U
اسب دریا
seabirds
U
مرغ دریا
seabird
U
مرغ دریا
deep-sea
U
ژرف دریا
waterscape
U
منظره اب دریا
upcountry
U
دور از دریا
two star
U
دریا دار
transmarine
U
فرا دریا
the waves of the sea
U
خیزابهای دریا
seagirt
U
محاط دریا
seafolk
U
دریا نوردان
sea coast
U
کرانه دریا
sea born
U
زاده دریا
sea board
U
کناره دریا
sea bed
U
بستر دریا
sea anchor
U
لنگر دریا
sailer
U
دریا نورد
poseidon
U
خدای دریا
pelagic
U
ساکن دریا
oversea
U
انطرف دریا
out bound
U
رهسپار دریا
on shore winds
U
دریا باد
ocean bound
U
رهشپار دریا
sea coast
U
ساحل دریا
sea cock
U
شیر دریا
seacraft
U
دریا نوردی
seacoast
U
دریا کنار
seacoast
U
ساحل دریا
seaborne
U
دریا برد
sea water damage
U
خسارت اب دریا
sea state
U
وضعیت دریا
sea state
U
حالت دریا
sea sickness
U
دریا گرفتگی
sea shore
U
کرانه دریا
sea purse
U
گرداب دریا
sea girt
U
دریا بست
sea duty
U
خدمت دریا
naval aviation
U
هوا دریا
seaports
U
بندرساحلی دریا
high tide
U
حداکثر مد دریا
waterside
U
کنار دریا
shore
کنار دریا
shore
U
ساحل دریا
seaboards
U
کرانه دریا
seaboard
U
کرانه دریا
seascapes
U
دورنمای دریا
shores
U
کنار دریا
seascape
U
دورنمای دریا
shores
U
ساحل دریا
sea breezes
U
نسیم دریا
sea breeze
U
نسیم دریا
sands
U
شن کرانه دریا
seashores
U
ساحل دریا
ranges
U
حدودجذر و مد دریا
strands
U
کنار دریا
seaport
U
دریا بندر
seaports
U
دریا بندر
mare
U
تاریکی دریا
seaport
U
بندرساحلی دریا
mares
U
تاریکی دریا
seastrand
U
دریا کنار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com