English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get to the bottom of <idiom> U دلیل اصلی را فهمیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mainspring U دلیل اصلی
This is mainly because ... U دلیل اصلی آن اینست که ...
misapprehends U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehend U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehending U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
VL bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
master U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file U پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
mastered U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura U نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board U که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
sees U فهمیدن
twig U : فهمیدن
to get on to U فهمیدن
catch U فهمیدن
to catch on U فهمیدن
see U فهمیدن
comprehends U فهمیدن
comprehending U فهمیدن
induct U فهمیدن
twigs U : فهمیدن
tell U فهمیدن
telling-off U فهمیدن
tells U فهمیدن
inducts U فهمیدن
inducting U فهمیدن
understand U فهمیدن
inducted U فهمیدن
comprehended U فهمیدن
to have a gust of U فهمیدن
have in mind <idiom> U فهمیدن
catch on <idiom> U فهمیدن
gripe U فهمیدن
grasps U فهمیدن
understands U فهمیدن
grasp U فهمیدن
comprehend U فهمیدن
make out <idiom> U فهمیدن
twing U فهمیدن
skill U فهمیدن
to make out U فهمیدن
misconceive U بد فهمیدن
grasped U فهمیدن
misconstrue U در فهمیدن مقصود
savvier U فهم فهمیدن
misconstrued U در فهمیدن مقصود
savvy U فهم فهمیدن
get it through one's head <idiom> U فهمیدن ،باورداشتن
savviest U فهم فهمیدن
malentendu U اشتباه فهمیدن
misconstrues U در فهمیدن مقصود
put across <idiom> کاملا فهمیدن
savvey U فهم فهمیدن
misconstruing U در فهمیدن مقصود
find out <idiom> U فهمیدن ،یادگرفتن
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
first generation computer U کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
generation U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
staple U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypal U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
generations U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
main guard U نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapling U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
learn U خبر گرفتن فهمیدن
realises U درک کردن فهمیدن
realised U درک کردن فهمیدن
learns U خبر گرفتن فهمیدن
intend U خیال داشتن فهمیدن
savoured U فهمیدن دوست داشتن
savouring U فهمیدن دوست داشتن
savours U فهمیدن دوست داشتن
compass U محدود کردن فهمیدن
intending U خیال داشتن فهمیدن
savour U فهمیدن دوست داشتن
intends U خیال داشتن فهمیدن
realising U درک کردن فهمیدن
realize U درک کردن فهمیدن
getting U تهیه کردن فهمیدن
to fish out U بیرون اوردن فهمیدن
follows U تعقیب کردن فهمیدن
gets U تهیه کردن فهمیدن
get U تهیه کردن فهمیدن
get the message <idiom> U به واضحی فهمیدن مفهوم
follow U تعقیب کردن فهمیدن
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
realized U درک کردن فهمیدن
comprehend U فهمیدن فرا گرفتن
followed U تعقیب کردن فهمیدن
realizes U درک کردن فهمیدن
comprehended U فهمیدن فرا گرفتن
comprehending U فهمیدن فرا گرفتن
comprehends U فهمیدن فرا گرفتن
realizing U درک کردن فهمیدن
savor U فهمیدن دوست داشتن
masters U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
lip-reads U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
mastered U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
get through to <idiom> U باعث فهمیدن کسی شود
master U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
to talk the same language <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
to get the run of a metre U وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
misconsture U بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
To sound someone out . To feel someones pulse . U مزه دهان کسی را فهمیدن
to be on the same page <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
mainstays U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis U [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
master file U فایل اصلی پرونده اصلی
base camp U پایگاه اصلی کمپ اصلی
base unit U یکای اصلی واحد اصلی
fundamental unit U یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots U شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
reads U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
matters U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM U سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
rationale U دلیل
symptoms U دلیل
reasonless U بی دلیل
symptom U دلیل
demonstrations U دلیل
rebutting evidence U رد دلیل
demonstration U دلیل
proof U دلیل
disproof U دلیل رد
expessive U دلیل
reason U دلیل
argumentum U دلیل
earnest U دلیل
uncaused U بی دلیل
testimonies U دلیل
proofs U دلیل
sake U دلیل
arguments U دلیل
evidence U دلیل
reasons U دلیل
reasoning U دلیل
argument U دلیل
testimony U دلیل
on the ground of U به دلیل
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
unreasonable U بی دلیل زورگو
afortiori U با دلیل قویتر
hereat U باین دلیل
agument U دلیل حجت
A telling reason . U دلیل گویا
anabsurd arument U دلیل نامعقول
conclusive evidence U دلیل قاطع
clear proof U دلیل واضح
clear evidence U دلیل واضح
document in proof U دلیل مستند
documentary evidence U دلیل کتبی
evidence of conformity U دلیل مطابقت
demonstrate U دلیل اوردن
because of U بدین دلیل
song and dance <idiom> U دلیل آوردن
floorer U دلیل قاطع
for reasons U به چندین دلیل
comebacks U دلیل قانونی
comeback U دلیل قانونی
written evidence U دلیل کتبی
symptoms U اثر دلیل
the reason why U دلیل اینکه
sole argument U دلیل منحصربفرد
sole argument U تنها دلیل
sole argument U یگانه دلیل
sign of weakness U دلیل ضعف
proof of debt U دلیل طلب
rebutting evidence U دلیل معارض
ratiocinate U دلیل اوردن
proof of laziness U دلیل تنبلی
demonstrating U دلیل اوردن
muniment of title U دلیل سمت
muniment of title U دلیل مالکیت
presentation of evidance U ابراز دلیل
preservation of evidence U تامین دلیل
demonstrated U دلیل اوردن
justifiable reason U دلیل موجه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com