Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
subtilize
U
دقیق وحساس ولطیف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
duvetyn
U
پارچه مخملی نرم ولطیف
messaline
U
پارچه نرم ولطیف ابریشمی ابریشمی
precise
U
دقیق کردن
precision bore
U
سوراخ کردن دقیق
precision drill
U
مته کردن دقیق
edge sharpening
U
دقیق کردن لبه
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
zero beat
U
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
registration fire
U
اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
exact solution
U
حل دقیق
exquisite
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
advertent
U
دقیق
wistful
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
scholastical
U
دقیق
intent
U
دقیق
exacted
U
دقیق
exact
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
particular redemption
U
دقیق
precision
U
دقیق
literal
U
دقیق
stringent
U
دقیق
punctual
U
دقیق
stringently
U
دقیق
astute
U
دقیق
subtil
U
دقیق
tenty
U
دقیق
accurate
U
دقیق
exacts
U
دقیق
thorough paced
U
دقیق گام
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
fine adjustment
U
تنظیم دقیق
pryingly
U
با نگاه دقیق
persnickety
U
کاربسیار دقیق
precision balance
U
ترازوی دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
fine spun
U
دقیق خیالی
precisian
U
خیلی دقیق
arm of precision
U
اسلحه دقیق
set
U
لجوج دقیق
fine setting
U
تنظیم دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
control
U
توپزن دقیق
an a calculator
U
محاسب دقیق
instrument
U
الات دقیق
controlling
U
توپزن دقیق
controls
U
توپزن دقیق
precisionist
U
بسیار دقیق
precision tool
U
ابزار دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
strictly speaking
U
دقیق شویم
particularization
U
شرح دقیق
watchfulness
U
دقیق هشیاری
imprecise
U
غیر دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
thoroughgoing
U
بسیار دقیق
detailed analysis
U
بررسی دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
exact location
U
محل دقیق
perpend
U
دقیق بودن
tenuous
U
لطیف دقیق
precise
U
خیلی دقیق
in-depth
U
دقیق و عمیق
precise
U
صریح دقیق
goings-over
U
بررسی دقیق
correct
U
دقیق یا درست
going-over
U
بررسی دقیق
sound
U
بی خطر دقیق
micro pressure gage
U
فشارسنج دقیق
sounded
U
بی خطر دقیق
queazy
U
زیاد دقیق
watchful
U
بی خواب دقیق
punctual
U
باذکرجزئیات دقیق
subtlest
U
دقیق لطیف
subtler
U
دقیق لطیف
subtle
U
دقیق لطیف
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
precision measurment
U
سنجش دقیق
sets
U
لجوج دقیق
pernickety
U
کاربسیار دقیق
queasy
U
زیاد دقیق
setting up
U
لجوج دقیق
scrutiny
U
بررسی دقیق
sounds
U
بی خطر دقیق
soundest
U
بی خطر دقیق
corrects
U
دقیق یا درست
precision tools
U
الات دقیق
correcting
U
دقیق یا درست
instruments
U
الات دقیق
chronometer
U
ساعت شمار دقیق
fine turning
U
میزان سازی دقیق
precision adjustment
U
تنظیم تیر دقیق
zero
U
تنظیم دقیق دستگاه
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
off base
<idiom>
U
غیر دقیق ،نادرست
sticklers
U
سمج خیلی دقیق
pin point
U
تعیین دقیق نقاط
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
stickler
U
سمج خیلی دقیق
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
probity
U
پیروی دقیق از اصول
mirrors
U
ایجاد کپی دقیق
meticulous
U
خیلی دقیق وسواسی
precision
U
اندازه گیری دقیق
mirrored
U
ایجاد کپی دقیق
mirror
U
ایجاد کپی دقیق
astringent
U
سخت گیر دقیق
facsimiles
U
کپی دقیق از یک متن
facsimile
U
کپی دقیق از یک متن
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
precision
U
بسیار دقیق بودن
calibration
U
تنظیم الات دقیق
tender
U
دقیق ترد ونازک
tendered
U
دقیق ترد ونازک
tenderest
U
دقیق ترد ونازک
tendering
U
دقیق ترد ونازک
zeros
U
تنظیم دقیق دستگاه
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
zeroes
U
تنظیم دقیق دستگاه
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
measuring magnifier
U
مسافت یاب دقیق
precision casting
U
ریخته گری دقیق
precision measuring equipment
U
تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe
U
ماشین تراش دقیق
pick someone's brains
<idiom>
U
اطلاعات دقیق به کسی
fine tuning
U
میزان سازی دقیق
precision engineering
U
تکنیک ابزار دقیق
fine sight
U
تنظیم خط نشانه دقیق
precision engineering
U
مهندسی ابزار دقیق
inspects
U
ازمایش دقیق بازبینی
mind one's P's and Q's
<idiom>
U
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision adjustment
U
تنظیم دقیق تیر
scrupulously
<adv.>
U
خیلی دقیق وسواسی
inspected
U
ازمایش دقیق بازبینی
inspecting
U
ازمایش دقیق بازبینی
inspect
U
ازمایش دقیق بازبینی
particular
U
دقیق نکته بین
pinpoint target
U
هدف دقیق تعیین شده
subtilization
U
ملایمت دقیق و لطیف سازی
thread the needle
U
پاس دقیق از بین مدافعان
an i calculation
U
حساب نادرست یا غیر دقیق
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
theodolites
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
attenuating
U
تقلیل دادن دقیق شدن
approximated
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
attenuate
U
تقلیل دادن دقیق شدن
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
fine sight
U
تنظیم دقیق زاویه توپ
image
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
accuracy
U
تعریف دقیق تر خواهد بود
attenuated
U
تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
images
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
approximate
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
attenuates
U
تقلیل دادن دقیق شدن
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian
U
شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
he was p in his promises
U
درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronomes
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronome
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
programming specification
U
مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervises
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale
U
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming
U
شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise
U
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope
U
شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm
U
روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc
U
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
TrueType
U
فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy
U
کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
greeked
U
نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
pulse
U
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed
U
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
bubble turn and slip
U
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
crop mark
U
در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
decca
U
سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
specification
U
اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
U
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com