English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
accurate U دقیق
punctilious U دقیق
punctiliously U دقیق
precision U دقیق
exquisite U دقیق
intent U دقیق
scholastic U دقیق
wistful U دقیق
literal U دقیق
exact U دقیق
exacted U دقیق
exacts U دقیق
punctual U دقیق
astute U دقیق
stringent U دقیق
stringently U دقیق
advertent U دقیق
particular redemption U دقیق
scholastical U دقیق
scrutinizer U دقیق
subtil U دقیق
tenty U دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
exact solution U حل دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
control U توپزن دقیق
particularization U شرح دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
instrument U الات دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
exact location U محل دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
precision balance U ترازوی دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
queazy U زیاد دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
perpend U دقیق بودن
precision adjustment U تنظیم دقیق
precise U دقیق کردن
precise U صریح دقیق
precise U خیلی دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
precisian U خیلی دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
fine spun U دقیق خیالی
scrutiny U بررسی دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision fire U تیر دقیق
instruments U الات دقیق
precision tools U الات دقیق
queasy U زیاد دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
sound U بی خطر دقیق
setting up U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
set U لجوج دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
watchful U بی خواب دقیق
corrects U دقیق یا درست
correcting U دقیق یا درست
correct U دقیق یا درست
sounds U بی خطر دقیق
soundest U بی خطر دقیق
sounded U بی خطر دقیق
subtle U دقیق لطیف
tenuous U لطیف دقیق
controls U توپزن دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
thorough paced U دقیق گام
subtlest U دقیق لطیف
goings-over U بررسی دقیق
going-over U بررسی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
thoroughgoing U بسیار دقیق
imprecise U غیر دقیق
controlling U توپزن دقیق
subtler U دقیق لطیف
precision lathe U ماشین تراش دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
fine tuning U میزان سازی دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
precision drill U مته کردن دقیق
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
tendered U دقیق ترد ونازک
tenderest U دقیق ترد ونازک
sticklers U سمج خیلی دقیق
stickler U سمج خیلی دقیق
mirrors U ایجاد کپی دقیق
mirrored U ایجاد کپی دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
zero U تنظیم دقیق دستگاه
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
tender U دقیق ترد ونازک
calibration U تنظیم الات دقیق
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
edge sharpening U دقیق کردن لبه
facsimile U کپی دقیق از یک متن
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision U اندازه گیری دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
chronometer U ساعت شمار دقیق
astringent U سخت گیر دقیق
particular U دقیق نکته بین
probity U پیروی دقیق از اصول
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy U کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked U نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
pulsed U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
crop mark U در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
decca U سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
specification U اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
registration fire U اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
composition and make up terminal U صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
tunes U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune U تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
races U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
raced U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
implicit reference U مرجعی به شی که محل دقیق صفحه را نمیگوید ولی فرض میکند که شی روی صفحه جاری قرار دارد یا قابل دیدن است
crystal U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
coarse setting U تنظیمات دقیق دوربین یازاویه یاب بستن تنظیمات جزیی به زاویه یاب
re attachment U در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com