Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
acclaimed
U
ادعا کردن
asserted
U
ادعا کردن
contended
U
ادعا کردن
lay claim to
U
ادعا کردن
profess
U
ادعا کردن
to put in for
U
ادعا کردن
professes
U
ادعا کردن
acclaims
U
ادعا کردن
contend
U
ادعا کردن
acclaim
U
ادعا کردن
asserting
U
ادعا کردن
contends
U
ادعا کردن
assert
U
ادعا کردن
acclaiming
U
ادعا کردن
professing
U
ادعا کردن
asserts
U
ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
professing
U
ادعا یا افهار کردن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
profess
U
ادعا یا افهار کردن
re claim
U
مجددا ادعا کردن
professes
U
ادعا یا افهار کردن
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claims
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver
U
صرف نظر کردن از ادعا
claim
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out
U
با لاف گزاف ادعا کردن
claimed
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
set up claim to
U
دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن
quarrels
U
دعوی کردن
quarrelling
U
دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن
suing
U
دعوی کردن
sue
U
دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن
sues
U
دعوی کردن
sued
U
دعوی کردن
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
relinquish
U
ترک دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن منازعه
disclaimed
U
ترک دعوی کردن
disclaim
U
ترک دعوی کردن
relinquished
U
ترک دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن منازعه
lodge a complaint
U
اقامه دعوی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن منازعه
relinquish a claim
U
ترک دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن منازعه
relinquishes
U
ترک دعوی کردن
traversing
U
تکذیب کردن دعوی
traverses
U
تکذیب کردن دعوی
traverse
U
تکذیب کردن دعوی
traversed
U
تکذیب کردن دعوی
quarrelling
U
دعوی کردن منازعه
disclaims
U
ترک دعوی کردن
litigating
U
طرح دعوی کردن
quarrels
U
دعوی کردن منازعه
disclaiming
U
ترک دعوی کردن
subduct
U
ترک دعوی کردن
litigates
U
طرح دعوی کردن
litigated
U
طرح دعوی کردن
litigate
U
طرح دعوی کردن
disaffirm
U
ترک دعوی کردن
dismissals
U
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
U
دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal
U
عزل مختومه کردن دعوی
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
process
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancy
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
claiming
U
ادعا
claims
U
ادعا
pretensions
U
ادعا
pleas
U
ادعا
asseveration
U
ادعا
unassuming
U
بی ادعا
pretension
U
ادعا
cl
U
ادعا
claim
U
ادعا
claimed
U
ادعا
protestations
U
ادعا
allegations
U
ادعا
assertion
U
ادعا
allegation
U
ادعا
posit
U
ادعا
plea
U
ادعا
postulate
U
ادعا
postulating
U
ادعا
averment
U
ادعا
postulates
U
ادعا
postulated
U
ادعا
protestation
U
ادعا
professed
U
ادعا شده
bill of indicment
U
ادعا نامه
assertive
U
ادعا کننده
pretenses
U
بهانه ادعا
purporst
U
مفاد ادعا
pretences
U
بهانه ادعا
pretence
U
بهانه ادعا
pretense
U
بهانه ادعا
claimable
U
قابل ادعا
estopel
U
مانع ادعا
assertor
U
ادعا کننده
reclaimable
U
ادعا پذیر
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
assertion
U
تایید ادعا افهارنامه
professed love
U
محبت ادعا شده
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
i do not pretend to sing well
U
من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
right of begin
U
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
disclaimer
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
prescribe to
U
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
Did I say anything different?
U
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
pretensions
U
دعوی
quarreling
U
دعوی
case
U
دعوی
profession
U
دعوی
strife
U
دعوی
quarrelled
U
دعوی
lawsuit
U
دعوی
professions
U
دعوی
lawsuits
U
دعوی
cases
U
دعوی
quarreled
U
دعوی
quarrels
U
دعوی
claims
U
دعوی
suit at law
U
دعوی
claimed
U
دعوی
claiming
U
دعوی
pretension
U
دعوی
claim
U
دعوی
quarrel
U
دعوی
quarrelling
U
دعوی
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
U
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
possessory action
U
دعوی مالکیت
parties
U
اصحاب دعوی
litigation
U
ترافع دعوی
litigation
U
دعوی قضایی
criminal action
U
دعوی جزایی
hearings
U
استماع دعوی
ancillary suit
U
دعوی طاری
admissible case
U
دعوی مسموع
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
post litem motam
U
پس از طرح دعوی
cross action
U
دعوی متقابل
jactitation
U
دعوی دروغ
prime impression
U
دعوی بدوی
pretensions
U
دعوی خودفروشی
jactation
U
دعوی دروغ
set off
U
دعوی متقابل
the litigants
U
طرفین دعوی
hearing
U
استماع دعوی
prime impression
U
دعوی ابتدایی
pretension
U
دعوی خودفروشی
desistement
U
ترک دعوی
claimants
U
اصحاب دعوی
desistement
U
انصراف از دعوی
acquittance
U
ترک دعوی
acquittance
U
سندترک دعوی
case
U
دعوی مرافعه
issue
U
موضوع دعوی
waiving a claim
U
اسقاط دعوی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com