Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
criminal action
U
دعوی جزایی
counterclaim
U
دعوی متقابل
counter claim
U
دعوی متقابل
set off
U
دعوی متقابل
cross action
U
دعوی متقابل
counteroffensive
U
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance
U
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial
U
یادداشت متقابل اخطار متقابل
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
punitive
U
جزایی
penal
U
جزایی
criminal prosecution
U
تعقیب جزایی
military justice
U
قوانین جزایی ارتش
retributive
U
متضمن مکافات جزایی
punitive article
U
قوانین جزایی ارتش
the low of criminal procedure
U
قانون اصول محاکمات جزایی
the court penalized his act
U
دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
canon low
U
هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
warsaw treaty
U
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
penalize
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
countered
U
متقابل
mutual
U
متقابل
opposed
U
متقابل
reciprocative
U
متقابل
interactive
U
متقابل
counter
U
متقابل
countering
U
متقابل
reciprocal
U
متقابل
correspounding
U
متقابل
polar
U
متقابل
opposing
U
متقابل
interactional
U
متقابل
mutual relationship
U
رابطه متقابل
interrelation
U
رابطه متقابل
intercorrelation
U
همبستگی متقابل
interaction curve
U
خم کنش متقابل
inter play
U
اثر متقابل
harmonic mean
U
اعداد متقابل
mutual terms
U
شرایط متقابل
transconductance
U
رسانایی متقابل
mutual conductance
U
رسانایی متقابل
opposite phase
U
فاز متقابل
logrolling
U
همکاری متقابل
interdependency
U
اتکاء متقابل
m
U
القاگری متقابل
mutual assistance
U
کمک متقابل
mutual characteristic
U
مشخصه متقابل
transfer characteristic
U
مشخصه متقابل
iteraction
U
عمل متقابل
mutual consistency
U
سازگاری متقابل
mutual energy
U
انرژی متقابل
recriminations
U
اتهام متقابل
mutual induction
U
القای متقابل
intervisibility
U
دید متقابل
mutual inductance
U
القاگری متقابل
counter offer
U
عرضه متقابل
counteraction
U
اقدام متقابل
counterattack
U
حمله متقابل
counterbid
U
پیشنهاد متقابل
counterclaim
U
دعوای متقابل
counterclaim
U
ادعای متقابل
back pressure
U
فشار متقابل
antitype
U
نوع متقابل
counter transference
U
انتقال متقابل
counter trade
U
تجارت متقابل
counter purchase
U
خرید متقابل
counter offer
U
پیشنهاد متقابل
counter offensive
U
حمله متقابل
counter offensive
U
پدافند متقابل
counter gambit
U
گامبی متقابل
counter fire
U
اتش متقابل
counter credit
U
اعتبار متقابل
counter attraction
U
کشش متقابل
counter propaganda
U
تبلیغ متقابل
countermeasure
U
اقدام متقابل
countermeasures
U
اقدامات متقابل
cross feed
U
خورد متقابل
proportional
U
متقابل یا هماهنگ
cross index
U
شاخص متقابل
cross purpose
U
قصد متقابل
counterpoise
U
سیم متقابل
crossecheck
U
بررسی متقابل
crosstalk
U
مکالمه متقابل
eclipsed form
U
شکل متقابل
cross bill
U
شکایت متقابل
counterwork
U
عمل متقابل
counter current
U
جریان متقابل
countermine
U
توط ئه متقابل
counterpawn
U
پیاده متقابل
counterpoise
U
وزنه متقابل
counterrevolution
U
انقلاب متقابل
countervailing credit
U
اعتبار متقابل
countering
U
ضربت متقابل
countered
U
ضربت متقابل
counter
U
ضربت متقابل
grid anode transconductance
U
رسانایی متقابل
cross-references
U
مراجعه متقابل
reciprocal trading
U
مبادله متقابل
retaliation
U
عمل متقابل
cross-reference
U
مراجعه متقابل
reciprocity
U
عمل متقابل
cross reference
U
مراجعه متقابل
mutual
U
متقابل یا متقابله
interaction
U
عمل متقابل
cross reference
U
ارجاع متقابل
reciprocation
U
عمل متقابل
interdependence
U
وابستگی متقابل
cross-references
U
ارجاع متقابل
interrelationship
U
رابطه متقابل
interrelationships
U
رابطه متقابل
cross check
U
بررسی متقابل
cross-check
U
بررسی متقابل
cross-checked
U
بررسی متقابل
cross-reference
U
ارجاع متقابل
cross-checking
U
بررسی متقابل
cross-checks
U
بررسی متقابل
interdependence
U
اتکاء متقابل
interaction
U
کنش متقابل
interaction
U
اثر متقابل
counter-measures
U
اقدام متقابل
counter-measure
U
اقدام متقابل
transinformation
U
اگاهی متقابل
interplay
U
اثر متقابل
reciprocal
U
متقابل معکوس
reciprocal
U
عمل متقابل
recriminations
U
تهمت متقابل
recrimination
U
تهمت متقابل
recrimination
U
اتهام متقابل
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
compensation trading
U
داد و ستد متقابل
interaction
U
عکس العمل متقابل
rebuttal
U
عمل متقابل پس زنی
visual interaction
U
کنش متقابل بصری
retort
U
جواب متقابل دادن
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
rebuttals
U
عمل متقابل پس زنی
benoni counter gambit
U
گامبی متقابل بنونی
differential field winding
U
سیمپیچ اهنربایی متقابل
retorts
U
جواب متقابل دادن
retorts
U
جواب متقابل تلافی
cross magnetizing
U
میدان مغناطیسی متقابل
coefficient of mutual induction
U
ضریب القای متقابل
cross reference table
U
جدول ارجاع متقابل
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
social interaction
U
کنش متقابل اجتماعی
cross fire
U
اتش گلوله متقابل
countercheck
U
سرزنش وتوبیخ متقابل
counterattack
U
حمله متقابل کردن
counterplay
U
بازی شطرنج متقابل
crossfertilize
U
لقاح متقابل کردن
repost
U
ضربه متقابل زدن
counter purchase
U
داد وستد متقابل
rebuts
U
جواب متقابل دادن
intract
U
عمل متقابل کردن
riposte
U
ضربه متقابل زدن
riposted
U
ضربه متقابل زدن
counter current principle
U
اصول جریان متقابل
ripostes
U
ضربه متقابل زدن
counteracts
U
عمل متقابل کردن
counteracting
U
عمل متقابل کردن
counteracted
U
عمل متقابل کردن
counteract
U
عمل متقابل کردن
retort
U
جواب متقابل تلافی
riposting
U
ضربه متقابل زدن
rebut
U
جواب متقابل دادن
rebutted
U
جواب متقابل دادن
rebutting
U
جواب متقابل دادن
intervisibility
U
قابلیت دید متقابل
greco counter gambit
U
گامبی متقابل گرکو
retaliation
U
عکس العمل متقابل
internecine
U
کشتار متقابل قاتل
conversion transconductance
U
رسانایی متقابل وارون
claim
U
دعوی
strife
U
دعوی
pretensions
U
دعوی
quarrel
U
دعوی
quarrels
U
دعوی
pretension
U
دعوی
quarrelling
U
دعوی
quarreled
U
دعوی
quarreling
U
دعوی
suit at law
U
دعوی
case
U
دعوی
quarrelled
U
دعوی
cases
U
دعوی
claimed
U
دعوی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com