Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to snap at an invitation
U
دعوتی را فورا پذیرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invitatory
U
دعوتی
to spurn an offer
U
دعوتی راردکردن
invitational
U
مسابقه دعوتی
invitations
U
مسابقه دعوتی
invitation
U
مسابقه دعوتی
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
straightaway
U
فورا
instantly
U
فورا"
fasted
U
فورا
straightway
U
فورا
instant
U
فورا
expressly
U
فورا
instants
U
فورا
fastest
U
فورا
forthwith
U
فورا
anon
U
فورا
immediately
U
فورا"
out of hand
U
فورا
here and now
<idiom>
U
فورا
before you know it
U
فورا
before you can say knife
U
فورا
at once
U
فورا
at call
U
فورا
right away
U
فورا
instantaneously
U
فورا"
right off
U
فورا
fasts
U
فورا
fast
U
فورا
scrams
U
فورا برو
scram
U
فورا برو
right away
<idiom>
U
فورا ،بی درنگ
therewith
U
فورا درنتیجه ان
forthrights
U
فورا` بیدرنگ
extemporised
U
فورا تهیه کردن
extemporises
U
فورا تهیه کردن
extemporized
U
فورا تهیه کردن
extemporising
U
فورا تهیه کردن
I must leave at once.
باید فورا بروم.
extemporizes
U
فورا تهیه کردن
Simultaneously. In a jiffy.
U
درآن واحد ( فورا")
extemporize
U
فورا تهیه کردن
extemporizing
U
فورا تهیه کردن
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
Suit the action to the word.
U
حرفی را فورا" عملی کردن
Call an ambulance quickly.
فورا یک آمبولانس خبر کنید.
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
Can you serve me immediately?
U
آیا ممکن است غذایم را فورا بیاورید؟
admit
U
پذیرفتن
hear
U
پذیرفتن
admits
U
پذیرفتن
take in
U
پذیرفتن
admitting
U
پذیرفتن
to take in
U
پذیرفتن
hears
U
پذیرفتن
embraces
U
پذیرفتن
embraced
U
پذیرفتن
embrace
U
پذیرفتن
accept
U
پذیرفتن
accepting
U
پذیرفتن
accepts
U
پذیرفتن
embracing
U
پذیرفتن
vouchsafe
U
پذیرفتن
allows
U
پذیرفتن
allowing
U
پذیرفتن
vouchsafes
U
پذیرفتن
allow
U
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
U
پذیرفتن
vouchsafed
U
پذیرفتن
vouchsafing
U
پذیرفتن
co opt
U
بهمکاری پذیرفتن
snap up
U
بیدرنگ پذیرفتن
honor
U
پذیرفتن برات
hearken
U
بگوش دل پذیرفتن
acculturate
U
فرهنگ پذیرفتن
risked
U
پذیرفتن خطر
filiate
U
بفرزندی پذیرفتن
acceptance of goods
U
پذیرفتن کالا
receives
U
رسیدن پذیرفتن
co-opt
U
بهمکاری پذیرفتن
to snatch at
U
باشتیاق پذیرفتن
receive
U
رسیدن پذیرفتن
adoption
U
به فرزندی پذیرفتن
deigns
U
لطفا پذیرفتن
deigning
U
لطفا پذیرفتن
deigned
U
لطفا پذیرفتن
deign
U
لطفا پذیرفتن
adopts
U
به فرزندی پذیرفتن
adopting
U
به فرزندی پذیرفتن
adopt
U
به فرزندی پذیرفتن
co-opts
U
بهمکاری پذیرفتن
risk
U
پذیرفتن خطر
to run away with
U
باشتاب پذیرفتن
co-opted
U
بهمکاری پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
U
اتفاقی پذیرفتن
risks
U
پذیرفتن خطر
co-opting
U
بهمکاری پذیرفتن
risking
U
پذیرفتن خطر
pig in a poke
<idiom>
U
چشم بسته پذیرفتن
to take a bet
U
پذیرفتن گرویا شرط
to toe the line
U
برنامه حزبی را پذیرفتن
to grant an application
U
درخواست نامه ای را پذیرفتن
listen
U
پذیرفتن استماع کردن
westernize
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernized
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing
U
تمدن غربی را پذیرفتن
allow
U
پذیرفتن اعطاء کردن
allowing
U
پذیرفتن اعطاء کردن
allows
U
پذیرفتن اعطاء کردن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
westernising
U
تمدن غربی را پذیرفتن
westernises
U
تمدن غربی را پذیرفتن
listened
U
پذیرفتن استماع کردن
listening
U
پذیرفتن استماع کردن
listens
U
پذیرفتن استماع کردن
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernised
U
تمدن غربی را پذیرفتن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
affiliated
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
to accept a job
U
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
affiliating
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliate
U
به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
judaize
U
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to accept this token of my esteem
U
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
eat humble pie
<idiom>
U
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
take
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
takes
U
پذیرفتن موثر واقع شدن
load module
U
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
acquisitions
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
to take the fall
[American English]
U
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
strike out
<idiom>
U
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to snap up
U
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
face up to
<idiom>
U
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
bosom
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms
U
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
to bite the bullet
<idiom>
U
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
To accpt the consequences . to face the music .
U
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to overtax oneself
U
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
billeted
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeting
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
U
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare
U
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares
U
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
U
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
prompts
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
admits
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
U
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com