English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
summon U دعوت
summoned U دعوت
summons U دعوت
summonsed U دعوت
summonses U دعوت
summonsing U دعوت
calling U دعوت
invitation U دعوت
invitations U دعوت
bidding U دعوت
to disinvite somebody from an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event U دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to invite [to] U دعوت کردن [به]
invitation to tender U دعوت به مزایده
invitation to treat U دعوت به مذاکره
invitation to treat U دعوت به معامله
invitatory U متضمن دعوت
letter of invitation U دعوت نامه
letter of invitation U رقعه دعوت
to call in U دعوت کردن
asks U دعوت کردن
invitation to tender U دعوت به مناقصه
challenged U دعوت بجنگ
challenges U دعوت بجنگ
ask U دعوت کردن
asked U دعوت کردن
asking U دعوت کردن
invite U دعوت کردن
uninvited U دعوت نشده
unbidden U دعوت نشده
boarding call U دعوت به بازدید
conference call U دعوت به سخنرانی
invited U دعوت کردن
invites U دعوت کردن
convocator U دعوت کننده
convocate U دعوت کردن
caller U دعوت کننده
callers U دعوت کننده
challenge U دعوت بجنگ
to proffer an invitation U رسما دعوت کردن
defiance U دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
invitee U شخص دعوت شده
I am invited tonight of all nights . U دعوت شدم آن هم امشب
to fling down the gauntlet U بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlets U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlet U دستکش اهنی دعوت بمبارزه
to throw down the glove U بجنگ تن بتن دعوت کردن
rain check U نوید یا قول دعوت بعدی
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). U باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
invite to tender U دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
gantlope U باند برای دست دعوت به مارزه
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . U دعوت شما را با منت قبول می کنم
crash the gate <idiom> U بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] U رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
treat someone <idiom> U پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
have over <idiom> U شخصی را به خانه خود دعوت کردن
to bechon to a person to come U اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
I'd like to ask her out. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
gatecrashers U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrasher U کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
convoke U برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
pax britannica U اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
please reply U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait [RSVP] U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
raise a fuss <idiom> U قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
master tournament U مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards. U باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order U به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
propositioned U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning U پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
bids U امر کردن دعوت کردن
bid U امر کردن دعوت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com