Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
U
صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
cere
U
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant
U
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
U
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer
U
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure
U
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
monetary
U
مالی
financial
U
مالی
pecuniary
U
مالی
accounting classification
U
کد مالی
financing
U
مالی
finances
U
مالی
financed
U
مالی
finance
U
مالی
fiscal
U
مالی
non pecuniary
U
غیر مالی
committee of ways and means
U
کمیسیون مالی
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
financial policy
U
سیاست مالی
fiscal control
U
کنترل مالی
financial position
U
وضعیت مالی
financial relations
U
روابط مالی
financial status
U
وضع مالی
spiel
U
شیره مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
financial bill
U
لایحه مالی
financial secretary
U
مشاور مالی
capital commitment
U
تعهدات مالی
embrocations
U
روغن مالی
embrocation
U
روغن مالی
fiscally
U
ازلحاظ مالی
illinition
U
روغن مالی
in low water
U
در تنگی مالی
inunction
U
روغن مالی
fiscal control
U
نظارت مالی
judgment debt
U
محکوم به مالی
anointment
U
پماد مالی
financiers
U
متخصص مالی
fund
U
اعتبار مالی
funded
U
اعتبار مالی
taction
U
دست مالی
self support
U
استقلال مالی
sustention
U
استعانت مالی
sustentation
U
استعانت مالی
subvention
U
کمک مالی
subsidization
U
کمک مالی
financier
U
متخصص مالی
financially
U
از نظر مالی
sparge
U
گل مالی کردن
slobbery
U
لجن مالی
snow job
U
ماست مالی
fiscal
U
سال مالی
unction
U
روغن مالی
roughcast
U
گل مالی شده
fiscal years
U
دوره مالی
Mali
U
کشور مالی
fiscal years
U
سال مالی
chamberlain
U
نافر مالی
chamberlains
U
نافر مالی
fiscal year
U
دوره مالی
fiscal year
U
سال مالی
financial years
U
سال مالی
financial year
U
سال مالی
rough usage
U
دست مالی
credit
U
اعتبار مالی
financial assets
U
موجودی مالی
waxing
U
موم مالی
subsidy
U
کمک مالی
financial inventory
U
ذخایر مالی
financial affairs
U
امور مالی
credited
U
اعتبار مالی
financial adviser
U
مشاور مالی
financial ability
U
تمکن مالی
financial management
U
مدیریت مالی
finance officer
U
افسر مالی
financial intermediary
U
واسطه مالی
financial feasibility
U
امکان مالی
financial budget
U
بودجه مالی
crediting
U
اعتبار مالی
credits
U
اعتبار مالی
financial e.
U
متخصص مالی
financial data
U
اطلاعات مالی
subsidies
U
کمکهای مالی
financial assets
U
دارائیهای مالی
padding
U
لگد مالی
financial crisis
U
بحران مالی
financial circles
U
محافل مالی
financial expenses
U
هزینههای مالی
financial centers
U
مراکز مالی
financial capital
U
سرمایه مالی
finance markets
U
بازارهای مالی
felting
U
نمد مالی
financial plan
U
برنامه مالی
mart
U
بازار مالی
finance house
U
موسسه مالی
financial market
U
بازار مالی
financial period
U
دوره مالی
salvaging
U
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
U
مالی را از خطرنجات دادن
means test
U
سنجش استطاعت مالی
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
embrocate
U
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
chief financial officer
[CFO]
U
مدیر امور مالی
corporate treasurer
U
مدیر امور مالی
to come into a property
U
مالی را صاحب شدن
current income
U
درامد یک سال مالی
scrabble
U
دست مالی کردن
salvage
U
مالی را از خطرنجات دادن
anoint
U
روغن مالی کردن
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
tallow
U
پیه مالی کردن
financial accounts
حساب های مالی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
fiscal
U
مربوط به مالی یامالیه
scrabbling
U
دست مالی کردن
scrabbles
U
دست مالی کردن
scrabbled
U
دست مالی کردن
anoints
U
روغن مالی کردن
salvaged
U
مالی را از خطرنجات دادن
disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
finance company
U
شرکت تامین مالی
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
anointing
U
روغن مالی کردن
rough
U
دست مالی کردن
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
financial statement
U
صورت وضعیت مالی
spiel
U
شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
U
ماست مالی کردن
inuct
U
روغن مالی کردن
compensatory fiscal policy
U
سیاستهای مالی ترمیمی
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
aid package
U
بسته کمک مالی
financial mission
U
هئیت مامورین مالی
felt
U
نمد مالی کردن
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
anointment
U
روغن مالی تدهین
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
accountable disbursing officer
U
افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
mud bath
U
گل مالی تن برای درمان
roughest
U
دست مالی کردن
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
subsidies
U
مکهای مالی دولت , سوبسید
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems.
U
سیستم های پولی ( مالی )
groping
U
دست مالی کورمالی کردن
gropes
U
دست مالی کورمالی کردن
groped
U
دست مالی کورمالی کردن
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele
U
تدهین یا روغن مالی کردن
waxer
U
کسیکه موم مالی میکند
deficit financing
U
اداره امور مالی با کسرموازنه
jigger
U
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
administrative(financial,legal)process.
U
جریان اداری (مالی .حقوقی )
grope
U
دست مالی کورمالی کردن
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
financial data
U
اطلاعات مربوط به امور مالی
low voltage distribution system
U
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
financier
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill
U
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole
<idiom>
U
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabble
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing
U
تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbling
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant
U
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financiers
U
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbles
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled
U
سرسری چیز نوشتن دست مالی
industrial wealth
U
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bailout
U
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountability
U
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com