English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
camera lucida U دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transponder U تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
demodulator U دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
self imprtance U خود رابزرگ شماری
to heighten a story U داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
blow-up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups U تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
arbitration U ن می سازد
baffle U منعکس
baffling U منعکس
baffles U منعکس
baffled U منعکس
reflected U منعکس
Vegetables dont agree (disagree)with me . U سبزیجات به من نمی سازد
reflect U منعکس شدن
reflects U منعکس شدن
reflectors U منعکس کننده
resounded U منعکس کردن
resound U منعکس کردن
reflector U منعکس کننده
ring with U منعکس کردن
resounds U منعکس کردن
reflecting U منعکس شدن
reactive U منعکس شونده
images U منعکس کردن
image U منعکس کردن
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
indirect lighting U نور منعکس شده
barrel reflector U منعکس کننده لوله
abat voix U منعکس کننده صدا
baffle U صفحه منعکس کننده
reflectively U بطور منعکس شونده
baffling U صفحه منعکس کننده
baffled U صفحه منعکس کننده
re echo U دوباره منعکس شدن
reecho U دوبار منعکس شدن
reflectional U بازتابنده منعکس سازنده
baffles U صفحه منعکس کننده
reflective U بازتابنده منعکس سازنده
palliatives U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> U قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
palliative U مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
microprocessor U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors U واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
relucent U منعکس کننده نور متشعشع
reflected binary code U رمز دودویی منعکس شده
lady killer U مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
balloon reflector U بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
deep scattering layer U لایههای منعکس کننده عمق دریا
thermocline U لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
periscope U منعکس کننده نور دریچه دید
mirrors U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
barrel reflector U منعکس کننده وضع داخل لوله
catoptric U وابسته به ایینه ونور منعکس شده
periscopes U منعکس کننده نور دریچه دید
compound U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounded U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounds U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
platforms U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
platform U نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
beginning U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
prohibitive tax U مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
beginnings U بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
hardware U دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
camera lucida U [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
picture writing U خط تصویری
video U تصویری
videoed U تصویری
pictorial U تصویری
videoing U تصویری
pictograph U خط تصویری
videos U تصویری
projective U تصویری
figurative U تصویری
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
channelled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolic U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
channeling U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channeled U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channel U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
channels U اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolically U برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
rom U کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
icon U نماد تصویری
non figurative U غیر تصویری
icons U نماد تصویری
pictograph U نمودار تصویری
ikons U نماد تصویری
picture graph U نمودار تصویری
picture processing U پردازش تصویری
facsimiles U پست تصویری
facsimile U پست تصویری
image sinusoidally U تابیدگی تصویری
an abstract term U تعبیر تصویری
projection formula U فرمول تصویری
visual scanner U پیماینده تصویری
pictorial tests U ازمونهای تصویری
hieroglyphs U حروف تصویری
video ram U RA بصری یا تصویری
video terminal U پایانه تصویری
video terminal U ترمینال تصویری
videotext U متن تصویری
visual page U صفحه تصویری
hieroglyph U حروف تصویری
video monitor U مانیتور تصویری
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix U [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
instrumental analysis U تجزیه دستگاهی
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
built in aerial آنتن دستگاهی
pixel U نقطه عنصر تصویری
pictograph U نشان یا علائم تصویری
video display unit U واحد نمایش تصویری
video display terminal U ترمینال نمایش تصویری
video digitizer U دیجیتالی کننده تصویری
pictorial U وسایل تصویری یا تصویرنهایی
block diagram U نمایش تصویری سیستمها
video amplifier U تقویت کننده تصویری
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
video game machine U ماشین بازی تصویری
faxing U نمابرد پست تصویری
faxes U نمابرد پست تصویری
self-portraits U تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
self portrait U تصویری که نقاش از خودبکشد
fax U نمابرد پست تصویری
faxed U نمابرد پست تصویری
to park U پارک کردن [دستگاهی]
mansions U عمارت چند دستگاهی
ripper U دستگاهی که زمین را شیارمیزند
bitumen boiler U دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
presetting U تنظیم از قبل [دستگاهی]
mansion U عمارت چند دستگاهی
hook-up U اتصال [به دستگاهی الکتریکی]
wats U Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Cambridge ring U استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
super- U پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
cycle stealing U ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
blips U تصویری بر روی صفحه رادار
blip U تصویری بر روی صفحه رادار
picture frustration test U ازمون ناکامی سنج تصویری
reproduction [of a recording] [audio, video] U پخش [ضبط صوتی یا تصویری]
background U نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds U نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
expanded memory system U ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
appleline U IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
ten key pad U مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
reel U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
automation U کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
echo depth sounder U دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
air compresser U دستگاهی که هوا را متراکم میکند
mills U دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
bar bender U دستگاهی که میل گرد را خم میکند
reeled U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels U دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
excavator U دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
heliograph U دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
excavators U دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
mill U دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftones U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
prestel U سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
symbol U نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftone U عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
to put something into operation U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
aeromotor U هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
coffee mills U دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
to start up something U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
wind gauge U دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
generator U دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
termograph U دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
hydromatic U دستگاهی که بافشار روغن کار میکند
generators U دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
inquiry station U دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
phototypesetter U حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
Videotex U تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to conk out U خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to crap out U خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to work flawlessly U بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
marigraph U دستگاهی که نوسانات جزر ومد را ثبت میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com