English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
handle U دسته گذاشتن
handles U دسته گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
haft U قبضه دسته گذاشتن
Other Matches
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
mounting U دسته و پشت بند دسته شمشیر
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
nosegay U دسته گل یایک دسته علف
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
sorted U دسته دسته کردن
classify U دسته دسته کردن
sects U دسته دسته مذهبی
assort U دسته دسته کردن
windrow U دسته دسته کردن
they came in bands U دسته دسته امدند
streams of people U دسته دسته مردم
shoals of people U دسته دسته مردم
scores of people U دسته دسته مردم
trooping U دسته دسته شدن
distribute U دسته دسته کردن
sect U دسته دسته مذهبی
sorts U دسته دسته کردن
assort U دسته دسته شدن
group U دسته دسته کردن
regiments U دسته دسته کردن
in detail U مفصلا دسته دسته
trooped U دسته دسته شدن
regiment U دسته دسته کردن
troop U دسته دسته شدن
sort U دسته دسته کردن
groups U دسته دسته کردن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups U دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
infiltrated U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
load U گذاشتن
loads U گذاشتن
place U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
leave U گذاشتن
leaving U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
lay U گذاشتن
placements U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
placement U گذاشتن
lays U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
let U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
put U گذاشتن
puts U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
run home U جا گذاشتن
putting U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
fuse U فتیله گذاشتن در
imbark U در کشتی گذاشتن
hatches U تخم گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
high tender U به مزایده گذاشتن
fused U سیم گذاشتن
fused U فتیله گذاشتن در
fuse U سیم گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
give as a pledge U گرو گذاشتن
pledge U رهن گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
exceed U عقب گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
exceeded U عقب گذاشتن
exceeds U عقب گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
begueath U به ارث گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
pledges U رهن گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
hatched U تخم گذاشتن
pledged U رهن گذاشتن
hatch U تخم گذاشتن
lay U کار گذاشتن
lays U کار گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
fix U کار گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
pledging U رهن گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
hang-ups U معوق گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
embarks U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
stipulation U شرط گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
respect U احترام گذاشتن به
Welsh U کلاه گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
earmarks U کنار گذاشتن
earmark U کنار گذاشتن
depositing U به امانت گذاشتن
marks U علامت گذاشتن
mark U علامت گذاشتن
dotting U نقطه گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
welt U مغزی گذاشتن
welts U مغزی گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
dot U نقطه گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
overrule U کنار گذاشتن
overruled U کنار گذاشتن
overrules U کنار گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
legate U بارث گذاشتن
legates U بارث گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com