Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bunch
U
دسته کردن خوشه کردن
bunched
U
دسته کردن خوشه کردن
bunches
U
دسته کردن خوشه کردن
bunching
U
دسته کردن خوشه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
glomerule
U
خوشه دسته
ear
U
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears
U
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
cluster bomb
U
جمع کردن خوشه کردن
cluster
U
جمع کردن خوشه کردن
cluster bombs
U
جمع کردن خوشه کردن
clusters
U
جمع کردن خوشه کردن
glean
U
خوشه چینی کردن
gleanings
U
خوشه چینی کردن
gleans
U
خوشه چینی کردن
gleaned
U
خوشه چینی کردن
ears
U
خوشه دار یاگوشدار کردن
ear
U
خوشه دار یاگوشدار کردن
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
batches
U
دسته کردن مجموع کردن
batch
U
دسته کردن مجموع کردن
windrow
U
دسته دسته کردن
sort
U
دسته دسته کردن
group
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
sorted
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
regiments
U
دسته دسته کردن
classify
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته کردن
sorts
U
دسته دسته کردن
faggots
U
دسته کردن
wreathes
U
گل ها را دسته کردن
fagot
U
دسته کردن
trussed
U
دسته کردن
bundles
U
دسته کردن
cluster
U
دسته کردن
batching
U
دسته کردن
bundle
U
دسته کردن
truss
U
دسته کردن
wreathed
U
گل ها را دسته کردن
trusses
U
دسته کردن
bundling
U
دسته کردن
sheaf
U
دسته کردن
band
U
دسته کردن
trussing
U
دسته کردن
faggot
U
دسته کردن
wreathing
U
گل ها را دسته کردن
bands
U
دسته کردن
wreathe
U
گل ها را دسته کردن
aggroup
U
دسته کردن
rally
U
دسته بندی کردن
categorising
U
دسته بندی کردن
categorised
U
دسته بندی کردن
categorises
U
دسته بندی کردن
sort
U
دسته بندی کردن
to categorize
U
دسته بندی کردن
quire
U
کاغذ را دسته کردن
cluster
U
سنبله دسته کردن
cluster bomb
U
سنبله دسته کردن
regimentalation
U
دسته بندی کردن
clusters
U
سنبله دسته کردن
ratings
U
دسته بندی کردن
rating
U
دسته بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن
cluster bombs
U
سنبله دسته کردن
group
U
دسته بندی کردن
record blocking
U
دسته کردن رکوردها
to form into groups
U
دسته بندی کردن
resorts
U
دسته بندی کردن
resorted
U
دسته بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن
resort
U
دسته بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن
classifying
U
دسته بندی کردن
classify
U
دسته بندی کردن
team
U
دسته درست کردن
to erect into
U
دسته بندی کردن به
categorize
U
دسته بندی کردن
categorized
U
دسته بندی کردن
teams
U
دسته درست کردن
categorizes
U
دسته بندی کردن
categorizing
U
دسته بندی کردن
classifies
U
دسته بندی کردن
groupage
U
دسته بندی کردن
hand-to-hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
gangs
U
دسته جمعی عمل کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
chorusing
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To drop a brick .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
chorused
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gang
U
دسته جمعی عمل کردن
chorus
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To make a gaffe .
<idiom>
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
choruses
U
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
to make up hay in to bundles
U
علف خشک را دسته کردن
troupe
U
بصورت دسته حرکت کردن
rat
U
دسته خود را ترک کردن
troupes
U
بصورت دسته حرکت کردن
hand to hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
sheave
U
دسته کردن بصورت بافه دراوردن
ranks
U
درجه دادن دسته بندی کردن
ranked
U
درجه دادن دسته بندی کردن
rank
U
درجه دادن دسته بندی کردن
beams
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beam
U
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
to crack
[break up]
a gang
U
دسته جنایتکاران را منحل کردن
[اصطلاح روزمره]
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
lot integrity
U
دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
resorts
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
U
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
dizen
U
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
rar
U
خوشه
gregarious
U
خوشه خوشه
raceme
U
خوشه
virgo
U
خوشه
clumps
U
خوشه
clumping
U
خوشه
virginis
U
خوشه
grouped
<adj.>
U
خوشه ای
beards
U
خوشه
beard
U
خوشه
clump
U
خوشه
clusters
U
خوشه
cluster
U
خوشه
cluster bomb
U
خوشه
cluster bombs
U
خوشه
clumped
U
خوشه
bunch
U
خوشه
bunched
U
خوشه
bunches
U
خوشه
bunching
U
خوشه
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
tuffet
U
کلاله خوشه
oval faced chaser punch
U
قلم خوشه
galactic cluster
U
خوشه کهکشانی
vintager
U
خوشه چین
mine mooring
U
خوشه مین
super cluster
U
ابر خوشه
open cluster
U
خوشه باز
icker
U
خوشه ذرت
gleaning
U
خوشه چینی
racemiform
U
خوشه مانند
eared
U
خوشه دار
earing
U
خوشه بندی
gleaner
U
خوشه چین
clumpy
U
خوشه دار
staller cluster
U
خوشه ستارهای
globular cluster
U
خوشه کروی
mealie
U
خوشه ذرت
racemose
U
بشکل خوشه
ear
U
خوشه زائده
ears
U
خوشه زائده
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
cluster bombs
U
خوشه مین خوشهای
botryoidal
U
شبیه خوشه انگور
globular cluster
U
خوشه ستارهای کروی
open star cluster
U
خوشه باز ستارهای
spadix
U
خوشه گریبانه دار
cluster bomb
U
خوشه مین خوشهای
clusters
U
خوشه مین خوشهای
cluster
U
خوشه مین خوشهای
spicular
U
مانند خوشه کوچک
lorgnettes
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
eared
U
خوشه کرده سنبله دار
alpha virginis
U
سماک اعزال الفا- خوشه
tucket
U
خوشه نرسیده ذرت هندی
botryoidal
U
دارای شکل خوشه انگور
grain ear
U
خوشه دانه
[گیاه شناسی]
spica
U
الفا- خوشه سماک اعزل
grain head
U
خوشه دانه
[گیاه شناسی]
married failure
U
عمل نکردن خوشه اتصال مین
sori
U
خوشههای گرده گیاهی خوشه هاگی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com