English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
baulk U طفره رفتن
balked U طفره رفتن از
balk U طفره رفتن از
evasion U طفره رفتن
evasions U طفره رفتن
jink U طفره رفتن
fudge U طفره رفتن
doff U طفره رفتن
balking U طفره رفتن از
balks U طفره رفتن از
hem and haw <idiom> U طفره رفتن
prolongate U طفره رفتن
doffed U طفره رفتن
doffing U طفره رفتن
get round U طفره رفتن
doffs U طفره رفتن
baulks U طفره رفتن از
baulking U طفره رفتن از
baulked U طفره رفتن از
fudged U طفره رفتن
avoided U طفره رفتن از
avoids U طفره رفتن از
avoiding U طفره رفتن از
fudges U طفره رفتن
avoid U طفره رفتن از
fudging U طفره رفتن
parries U دورسازی طفره رفتن
parrying U دورسازی طفره رفتن
parried U دورسازی طفره رفتن
parry U دورسازی طفره رفتن
to beg the question U طفره رفتن از پرسشی
slid U اهسته رفتن
prolongs U طفره رفتن بطول انجامیدن
to play the truant U از رفتن به اموزشگاه طفره زدن
prolonging U طفره رفتن بطول انجامیدن
prolong U طفره رفتن بطول انجامیدن
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
entrain U اهسته دنبال کسی رفتن بقطار
paced U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
get round U از زیر [کاری] در رفتن
sink one's teeth into <idiom> U با جدیت دنبال کاری رفتن
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
to chicken out of something U از زیر کاری در رفتن [اصطلاح روزمره]
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
stealth U خفیه کاری حرکت دزدکی
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
slant U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to go to mess U رفتن
fall into a rage U از جا در رفتن
retire U پس رفتن
admitting U رفتن
hang around U ور رفتن
hedge U در رفتن
goes U رفتن
abstracting U کش رفتن
retires U پس رفتن
departures U رفتن
abstracts U کش رفتن
to take to ones heels U در رفتن
nim U کش رفتن
hedged U در رفتن
abstract U کش رفتن
fribble U ور رفتن
to foot it U رفتن
short-changing U کش رفتن
to get over U رفتن از
puttered U ور رفتن
putter U ور رفتن
retracting U تو رفتن
to hang back U پس رفتن
go over U به ان سو رفتن
retracts U تو رفتن
jauk U ور رفتن
go off U در رفتن
to get one's monkey up U از جا در رفتن
putters U ور رفتن
retract U تو رفتن
to pair off U رفتن
betake U رفتن
to fly off U در رفتن
to get away U رفتن
short-change U کش رفتن
to flow over U سر رفتن
short-changed U کش رفتن
retracted U تو رفتن
short-changes U کش رفتن
to whisk away or off U رفتن
bleneh U پس رفتن
make off U در رفتن
to fall short U کم رفتن
mog U رفتن
meddles U ور رفتن
meddled U ور رفتن
meddle U ور رفتن
to fall away U پس رفتن
admit U رفتن
admits U رفتن
twiddling U ور رفتن
to skirt along the coast U رفتن
to break loose U در رفتن
to sleep fast U رفتن
twiddles U ور رفتن
twiddled U ور رفتن
twiddle U ور رفتن
to go to the bottom U ته رفتن
sinks U ته رفتن
going U رفتن
break loose U در رفتن
to fall away U رفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com