English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defense U دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
defendants U مدعی علیه
respondents U مدعی علیه
respondent U مدعی علیه
defendant U مدعی علیه
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
cross action U در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
actor U مدعی
object of claim U مدعی به
pursuers U مدعی
pursuer U مدعی
pretendant U مدعی
actors U مدعی
letter of attorney U مدعی
asserter U مدعی
remedy sought by plaintiff U مدعی به
attorney U مدعی
maintainer U مدعی
plaintiff U مدعی
claimant U مدعی
attorneys U مدعی
accusers U مدعی
plaintiffs U مدعی
accuser U مدعی
assertive U مدعی
trimorphous U سه حالتی
expressional U حالتی
two state U دو حالتی
trimorph U سه حالتی
inexpressiveness U بی حالتی
attorneygeneralship U مدعی العمومی
lord a U مدعی العموم
claimant [arbitration proceedings] U مدعی [قانون]
pretender U مدعی من غیر حق
pretenders U مدعی من غیر حق
complainant U عارض مدعی
complainants U عارض مدعی
Attorneys General U مدعی العموم
Attorney General U مدعی العموم
professed U مدعی مقر به
he claims to U او مدعی است که
public prosector U مدعی العموم
dirctor of public prosecutions U مدعی العموم
attorneygeneral U مدعی العموم
professed U متعهد مدعی
adversary U مدعی متخاصم
prosecuting attorney U مدعی العموم
relator U مدعی خصوصی
rightful claimant U مدعی محق
the a party U مدعی خصم
public prosecutor U مدعی العموم
public prosecutors U مدعی العموم
adversaries U مدعی متخاصم
plaintiff U مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings] U مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
complainant [British E] U مدعی [قانون]
encumbrancer U مدعی ملک
two state variable U متغییر دو حالتی
two state circuit U مدار دو حالتی
two state algebra U جبر دو حالتی
state equation U معادله حالتی
dichotomies U دو حالتی دورستگی
dichotomy U دو حالتی دورستگی
two state jump U جهش دو حالتی
degenerate U چند حالتی
degenerates U چند حالتی
multiphase U چند حالتی
degenerated U چند حالتی
degenerating U چند حالتی
elegit U حکم تامین مدعی به
contender U مدعی دربرابر قهرمان
suitors U عرضحال دهنده مدعی
pretender U مدعی تاج وتخت
object of claim U مدعی به متنازع فیه
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
pretenders U مدعی تاج وتخت
claimant U طلب کننده مدعی
know-it-all U مدعی علم الیقین
suitor U عرضحال دهنده مدعی
know it all U مدعی علم الیقین
know-it-alls U مدعی علم الیقین
trigon U سه حالتی ستاره سه تایی
to fall into U دچار [حالتی] شدن
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
desperateness U حالتی که بیرون ازامیدباشد
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
to get into U دچار [حالتی] شدن
degeneracy U چند حالتی بودن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
passage U انتقال از حالتی به حالت دیگر
passages U انتقال از حالتی به حالت دیگر
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
v U علیه
pros and cons U له و علیه
pro and con U له و علیه
against U علیه
cons U بر علیه
conning U بر علیه
con U بر علیه
conned U بر علیه
versus U علیه
the greenish hue of blue U حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
peace be upon him U علیه السلام
presentee U معروض علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
object of protest U معترض علیه
assignee U محال علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
losing party U محکوم علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
divisor U مقسوم علیه
drawee U محال علیه
ward U مولی علیه
judgement debtor U محکوم علیه
lady ship U سرکار علیه
beneficiary U موقوف علیه
beneficiaries U موقوف علیه
denominator U مقسوم علیه
divtsor U مقسوم علیه
third person of a transfer U محال علیه
victim of an offence U مجنی علیه
wards U مولی علیه
denominators U مقسوم علیه
respondents U مستانف علیه
pupil U مولی علیه
pupils U مولی علیه
respondent U مستانف علیه
out of court U محکوم علیه
appellee U مستانف علیه
pro and con U دلائل له و علیه
anti U مخالف علیه
recognizor U محکوم علیه
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
roll reversal U حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
hand inhand poition U رقص در حالتی که بدن هر دورقصنده به یک سمت است
recognition U و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
tactical reconnaissance U براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
action in personam U دعوی بر علیه شخص
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
public mischief U جرم علیه جامعه
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
lese majeste U خیانت علیه حکومت
self defeating U علیه منظور خود
lese majesty U خیانت علیه حکومت
offences against property U جرائم بر علیه اموال
cross action U علیه وی اقامه کند
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
common d. U مقسوم علیه مشترک
self-defeating U علیه منظور خود
optical U و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
gold standards U حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
recognition U و به حالتی تبدیل میکند که به تواند وارد کامپیوتر شود
double adultery U زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
Hypergraphia U [حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
remainder U حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
chemical defense U پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com