Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
partition wall
U
دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
embay
U
محصور کردن
mure
U
محصور کردن
wall
U
محصور کردن
walls
U
محصور کردن
ensphere
U
محصور کردن
enwind
U
محصور کردن
impark
U
محصور کردن
to restrict something
U
چیزی را محصور کردن
to limit something
U
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
U
چیزی را محصور کردن
locked up
U
در محلی محصور کردن
lock up
U
در محلی محصور کردن
ensheathe
U
درغلاف محصور کردن
withholding
U
منع کردن نگاهداشتن
withheld
U
منع کردن نگاهداشتن
demurrage
U
تاخیر کردن نگاهداشتن
withhold
U
منع کردن نگاهداشتن
withholds
U
منع کردن نگاهداشتن
impark
U
در پارک یا جنگل محصور کردن
embank
U
با خاک یا سنگ محصور کردن
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
caged storage
U
انبار کردن به طریقه محصور
circumvallate
U
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
entangle
U
باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
counter fert
U
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage
U
مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall
U
دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
compass
U
جهت کردن محصور کردن
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
retaining wall
U
دیوار نگهبان دیوار محافظ
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
to deafen a wall
U
عایق کردن دیوار
to deaden a wall
U
عایق کردن دیوار
plaster
U
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
plasters
U
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
impaling
U
چهار میل کردن
graticule
U
چهار خانه کردن
impales
U
چهار میل کردن
impaled
U
چهار میل کردن
impale
U
چهار میل کردن
to go away in a foursome
U
چهار نفره سفر کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
adjacent
U
نزدیک دیوار به دیوار
to orient oneself
U
جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
scaffolds
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffold
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
walled
U
محصور
closed
U
محصور
pent
U
محصور
pent up
U
محصور
restricted
U
محصور
fenced
U
محصور
staple
U
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
underpin
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
preserving
U
نگاهداشتن
preserves
U
نگاهداشتن
preserve
U
نگاهداشتن
to hold fast
U
نگاهداشتن
divide
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divides
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
closer
U
جای محصور
cooped up
U
محصور و محبوس
populated
U
مسکون محصور
landlocked
U
محصور در خشکی
landlocked
U
محصور درخشکی
close
U
جای محصور
closest
U
جای محصور
courtyard
U
محوطه محصور
closes
U
جای محصور
snowbound
U
محصور در برف
clamps
U
باگیره نگاهداشتن
refrigerated
U
خنک نگاهداشتن
clamping
U
باگیره نگاهداشتن
clamped
U
باگیره نگاهداشتن
behaved
U
ادب نگاهداشتن
forborne
U
دست نگاهداشتن
refrigerates
U
خنک نگاهداشتن
righted
U
قائم نگاهداشتن
behaves
U
ادب نگاهداشتن
refrigerating
U
خنک نگاهداشتن
refrigerate
U
خنک نگاهداشتن
behaving
U
ادب نگاهداشتن
clamp
U
باگیره نگاهداشتن
behave
U
ادب نگاهداشتن
right
U
قائم نگاهداشتن
buoys
U
روی اب نگاهداشتن
latch
U
محکم نگاهداشتن
isolating
U
درقرنطینه نگاهداشتن
latches
U
محکم نگاهداشتن
humours
U
راضی نگاهداشتن
humouring
U
راضی نگاهداشتن
humoured
U
راضی نگاهداشتن
humour
U
راضی نگاهداشتن
humors
U
راضی نگاهداشتن
humoring
U
راضی نگاهداشتن
humored
U
راضی نگاهداشتن
impark
U
در اغل نگاهداشتن
isolates
U
درقرنطینه نگاهداشتن
catch hold of
U
محکم نگاهداشتن
containment
U
محدود نگاهداشتن
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
isolate
U
درقرنطینه نگاهداشتن
buoying
U
روی اب نگاهداشتن
to draw rein
U
دهنه را نگاهداشتن
righting
U
قائم نگاهداشتن
buoy
U
روی اب نگاهداشتن
keep up
U
خوب نگاهداشتن
buoyed
U
روی اب نگاهداشتن
inbound
U
محصور در حدود معینی
hoosegow
U
محبس محل محصور
park
U
شکارگاه محصور مرتع
seagirt
U
محصور بوسیله دریا
pale
U
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
U
ناحیه محصور قلمروحدود
parks
U
شکارگاه محصور مرتع
palest
U
ناحیه محصور قلمروحدود
parked
U
شکارگاه محصور مرتع
park
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
to d. oneself up
U
بدن راراست نگاهداشتن
parked
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
To stabilize prices .
U
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
parks
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
entanglements
U
محصور با شبکه سیم خاردار
entanglement
U
محصور با شبکه سیم خاردار
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
To bottle up ones anger.
U
خشم خود را دردل نگاهداشتن
hush
U
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
humor
U
خوشی دادن راضی نگاهداشتن
refrigeration
U
خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
scaling ladder
U
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement
U
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
timed
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
double-parking
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
he is not worth his salt
U
لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
double-parks
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
drylot
U
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt
U
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
wire entanglement
U
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
hawser
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawsers
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
fields
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring
U
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
to respect oneself
U
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
poundage
U
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pounds
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
sculleries
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
caged storage
U
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
wall-to-wall
U
از دیوار به دیوار
f. with the woll
U
دیوار
walls have ears
U
دیوار
counter-scrap
U
دیوار
alignment frontage
U
بر دیوار
bulkheads
U
دیوار
bulwarks
U
دیوار
wall
U
دیوار
cope
U
سر دیوار
bulkhead
U
دیوار
bulwark
U
دیوار
walls
U
دیوار
coping
U
سر دیوار
face wall
U
دیوار بر
partition
U
دیوار
fence
U
دیوار
wellhead
U
سر دیوار
curtains
U
دیوار
enclosure wall
U
دیوار بر
partitions
U
دیوار
fences
U
دیوار
key wall
U
دیوار اب بند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com