English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (699 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strain after anything در پی چیزی تقلا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wrestled U تقلا کردن
slogs U تقلا کردن
agonised U تقلا کردن
agonises U تقلا کردن
heave U تقلا کردن
heaved U تقلا کردن
agonising U تقلا کردن
agonized U تقلا کردن
agonizes U تقلا کردن
slog U تقلا کردن
agonize U تقلا کردن
wintle U تقلا کردن
go about تقلا کردن
slogged U تقلا کردن
wrestles U تقلا کردن
lay to U تقلا کردن
wrestle U تقلا کردن
put out U تقلا کردن
slogging U تقلا کردن
to scratch about U تقلا کردن
labourvi U تقلا کردن کوشیدن
tugs U بازورکشیدن تقلا کردن
tugged U بازورکشیدن تقلا کردن
tugging U بازورکشیدن تقلا کردن
tug U بازورکشیدن تقلا کردن
to stain every nervers U همه جور تقلا کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
struggling U تقلا کردن کوشش کردن
struggles U تقلا کردن کوشش کردن
struggled U تقلا کردن کوشش کردن
attempts U تقلا کردن جستجو کردن
struggle U تقلا کردن کوشش کردن
attempt U تقلا کردن جستجو کردن
attempted U تقلا کردن جستجو کردن
attempting U تقلا کردن جستجو کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
stru gglingly U به تقلا
tugs U تقلا
effort U تقلا
tugged U تقلا
tug U تقلا
agonizingly U با تقلا
scrambled U تقلا
wrestled U تقلا
bouts U تقلا
strugglingly U به تقلا
efforts U تقلا
in deep water(s U در تقلا
slog U تقلا
bout U تقلا
wrestle U تقلا
traditionally U تقلا
scrabble U تقلا
wrestles U تقلا
scramble U تقلا
scrabbled U تقلا
scrabbles U تقلا
slogging U تقلا
stressing U تقلا
stresses U تقلا
slogged U تقلا
tugging U تقلا
agony U تقلا
nisus U تقلا
stress U تقلا
exertion U تقلا
muss U تقلا
slogs U تقلا
scrabbling U تقلا
scrambles U تقلا
strains U تقلا
strain U تقلا
agonies U تقلا
exertions U تقلا
scrambling U تقلا
bustles U تقلا کوشش
bustle U تقلا کوشش
struggler U تقلا کننده
bustled U تقلا کوشش
to keep trying <idiom> U در حال تقلا بودن
only at the second go U تازه در دومین تقلا
agonistical U تقلا امیز جدلی
strife U سعی بلیغ تقلا
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
fill U پر کردن چیزی
fills U پر کردن چیزی
deducted U کم کردن چیزی از کل
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
make something do U با چیزی تا کردن
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
lay down the condition U شرط کردن چیزی
make a provision U شرط کردن چیزی
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
to reason out something U چیزی رامعین کردن
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
clean U تمیز کردن چیزی
cleaned U تمیز کردن چیزی
endow U چیزی راوقف کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com