English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
internationally U در میان همه ملتها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jus gentium U حقوق ملتها
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
per U از میان
midrib U رگ میان
amid U در میان
mesocarp U میان بر
omphalos U میان
waistlines U میان
overthwart U از میان
mean water U میان اب
staggers U یک در میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
thru U از میان
center U میان
crosscut U میان بر
waist U میان
middle part U میان
mongst U میان
centred U میان
centre U میان
centers U میان
centered U میان
waists U میان
middling U میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
half back U میان
mean line U خط میان
middles U میان
middle U میان
between U میان
shortcut U میان بر
into U در میان
cross country U میان بر
through U از میان
among U میان
amongst U در میان
intershoot U در میان
in our midst U در میان ما
in the midden of U در میان
waistline U میان
interposes U پا به میان گذاردن
centration U میان گرایی
an a days U یک روز در میان
shortcut U میان برکردن
slim jim U لاغر میان
mesosphere U میان کره
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
blow in U حمله از میان خط
midsection U میان بخش
interposing U پا به میان گذاردن
midrib U رگ میان برگ
shortcut U راه میان بر
midweek U میان هفته
interdisciplinary U میان رشتهای
cross-cultural U میان فرهنگی
interpose U پا به میان گذاردن
insuperable U از میان برنداشتنی
enclosure U میان بار
osculant U در میان چندچیز
short circuiting U میان بر زدن
enclosures U میان بار
intergroup U میان گروهی
ambiequal U میان حال
ambiversion U میان گرایی
interpersonal U میان فردی
interindividual U میان فردی
interpolations U میان یابی
interpolation U میان یابی
ambivert U میان گرا
cross cultural U میان فرهنگی
midrange U میان دامنه
intersegmental U میان قطعهای
intervascular U واقع در میان رگ ها
intercurrent U در میان اینده
intercurreace U در میان امدن
intercellular U میان یاختهای
inter vivos U در میان زنده ها
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
halt back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
interfluves U میان دو رود
interjacency U میان بودن
interposition U پا میان گذاری
intertrial U میان کوششی
internode U میان گره
intermural U میان دیواری
intermontane U میان کوه
interlucent U میان تاب
interlocate U در میان گذاردن
interlay U در میان گذاردن
interjectory U در میان انداخته
interjectory U در میان اورده
interjacency U وقوع در میان
half back U میان بازی کن
mediastinum U میان پرده
midcourse U میان راه
decussate U یکی در میان
middle finger U انگشت میان
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
middlemost U میان ترین
midmost U میان ترین
middleware U میان افزار
midbrain U میان مغز
diaphrgam U میان پرده
medius U انگشت میان
floret of the disk U گلچه میان
merlon U میان دو تیرکش
mesencephalon U میان مغز
entracte U میان پرده
mesoderm U میان پوست
mesosphere U میان- سپهر
duramen U میان درخت
mesothorax U میان سیه
double space U یک سطر در میان
midships U در میان کشتی
middleweight U میان وزن
With a slender waist. U میان با ریک
diaphragms U میان پرده
diaphragm U میان پرده
navels U میان وسط
navel U میان وسط
middle aged U میان سال
of middle a U میان سال
waist U میان تنه
interject U در میان اوردن
middle age U میان سال
abrogates U از میان برده
abrogate U از میان برده
medium term U میان مدت
spotty U چنددر میان
bummer U چرخ میان
waists U میان تنه
middle-aged U میان سال
via U میان راه
mezzo soprano U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo-sopranos U میان صدا
meant U میان مشترک
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
hollow <adj.> U میان تهی
interjected U در میان اوردن
to make mincemeat of U از میان بردن
intervene U در میان امدن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
intervenes U در میان امدن
among each other <adv.> U میان خودشان
to cut off a corner U میان برکردن
intervened U در میان امدن
to gird up one's loins U میان بستن
extra-mural U میان دانشگاهی
interjects U در میان اوردن
interposed U پا به میان گذاردن
parenthetical U میان دو کمانک
interjecting U در میان اوردن
meddles U میان وسط
meddle U میان وسط
triple space U دو سطر در میان
high-pitched U میان فراز
meddled U میان وسط
interaxal U واقع در میان دو کوه
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
iteract U فاصله میان دو پرده
inter electrode capacity U فرفیت میان الکتردها
intertie U بست در میان دو تیر
irg U شکاف میان رکودی
interplanetary spaces U فضاهای میان سیارگان
intract U در میان هم کار کردن
An exception is ... U میان استثناء ... است.
interseptal U واقع در میان پره ها
interstatify U در میان چینههای دیگرقراردادن
interseptal U واقع در میان جدارها
palest U در میان نرده محصورکردن
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
interscapular U واقع در میان دو کتف
interrecord gap U شکاف میان رکوردی
paler U در میان نرده محصورکردن
pale U در میان نرده محصورکردن
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interquartile range U دامنه میان چالاکی
interstellar space U فاصله میان ستارگان
interaxial U واقع در میان دو کوه
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
interdental U واقع در میان دو دندان
interdental space U فاصله میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com