English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interjectory U در میان انداخته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wreathy U دور هم انداخته
anchored U لنگر انداخته
cross legged U پا روی پا انداخته
off cast U دور انداخته
cast off U دور انداخته
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
windfall U میوه باد انداخته
down U به سوراخ انداخته شده
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
cast off U بیرون انداخته شده
windfalls U میوه باد انداخته
pigtails U گیسوی بافته وپشت سر انداخته
pigtail U گیسوی بافته وپشت سر انداخته
offscouring U کثافت واشغال بیرون انداخته
exuvial U مربوط به پوست انداخته شده
picked quarrel U نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
disposable U چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
exuviae U پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
to carry a piece at safety U تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
turnstile U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
keb U میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
eight ball billiard U تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
amongst U در میان
between U میان
centred U میان
centre U میان
centers U میان
midrib U رگ میان
centered U میان
intershoot U در میان
mean line U خط میان
mean water U میان اب
among U میان
overthwart U از میان
through U از میان
omphalos U میان
mongst U میان
middle part U میان
middles U میان
into U در میان
shortcut U میان بر
mesocarp U میان بر
middling U میان
thru U از میان
waist U میان
waists U میان
stagger U یک در میان
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
amid U در میان
middle U میان
diameters U میان بر
diameter U میان بر
crosscut U میان بر
half back U میان
waistlines U میان
in the midden of U در میان
cross country U میان بر
per U از میان
in our midst U در میان ما
center U میان
waistline U میان
halfback U میان بازیکن
middle finger U انگشت میان
halt back U میان بازی کن
midcourse U میان راه
heart wood U میان چوب
midbrain U میان مغز
interdisciplinary U میان رشتهای
floret of the disk U گلچه میان
midships U در میان کشتی
interjacency U میان بودن
enclosures U میان بار
enclosure U میان بار
interfluves U میان دو رود
intercurrent U در میان اینده
half back U میان بازی کن
heartwood U میان چوب
intercurreace U در میان امدن
middleware U میان افزار
midmost U میان ترین
middlemost U میان ترین
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
middle weight U میان وزن
middle sized U میان اندازه
midweek U میان هفته
interpolation U میان یابی
interpolations U میان یابی
intercellular U میان یاختهای
inter vivos U در میان زنده ها
interindividual U میان فردی
interpersonal U میان فردی
intergroup U میان گروهی
mesothorax U میان سیه
mesosphere U میان- سپهر
mesosphere U میان کره
insuperable U از میان برنداشتنی
mediastinum U میان پرده
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
cutoff U راه میان بر
intermural U میان دیواری
ambiequal U میان حال
ambiversion U میان گرایی
ambivert U میان گرا
an a days U یک روز در میان
intervascular U واقع در میان رگ ها
internode U میان گره
interposition U پا میان گذاری
intersegmental U میان قطعهای
intertrial U میان کوششی
blow in U حمله از میان خط
medius U انگشت میان
intermontane U میان کوه
mesoderm U میان پوست
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
entracte U میان پرده
interlay U در میان گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
duramen U میان درخت
mesencephalon U میان مغز
merlon U میان دو تیرکش
double space U یک سطر در میان
interlucent U میان تاب
diaphrgam U میان پرده
decussate U یکی در میان
cross cultural U میان فرهنگی
cross-cultural U میان فرهنگی
interjecting U در میان اوردن
centration U میان گرایی
middleweight U میان وزن
navel U میان وسط
medium term U میان مدت
to gird up one's loins U میان بستن
to make mincemeat of U از میان بردن
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
triple space U دو سطر در میان
hollow <adj.> U میان تهی
to cut off a corner U میان برکردن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
middle aged U میان سال
middle age U میان سال
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
meant U میان مشترک
slim jim U لاغر میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
With a slender waist. U میان با ریک
extra-mural U میان دانشگاهی
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
mezzo soprano U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo-sopranos U میان صدا
high-pitched U میان فراز
parenthetical U میان دو کمانک
via U میان راه
navels U میان وسط
bummer U چرخ میان
spotty U چنددر میان
abrogate U از میان برده
abrogates U از میان برده
interject U در میان اوردن
short circuiting U میان بر زدن
meddled U میان وسط
interjected U در میان اوردن
meddle U میان وسط
interpose U پا به میان گذاردن
among each other <adv.> U میان خودشان
interjects U در میان اوردن
intervene U در میان امدن
intervenes U در میان امدن
meddles U میان وسط
osculant U در میان چندچیز
diaphragm U میان پرده
midrange U میان دامنه
intervened U در میان امدن
shortcut U میان برکردن
diaphragms U میان پرده
waist U میان تنه
midsection U میان بخش
interposed U پا به میان گذاردن
midrib U رگ میان برگ
interposes U پا به میان گذاردن
waists U میان تنه
interposing U پا به میان گذاردن
shortcut U راه میان بر
interblock gap U فاصله میان بلوکی
interleave U در میان چیزی جادادن
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com