English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3993 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stall feed U در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yard man U کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
card up one's sleeve <idiom> U برای روز مبادا نگهداشتن
stay U سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stayed U سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
carry light U نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
eat one's cake and have it too <idiom> U هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
boost control U سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
batten U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
watch guard U زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
battens U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
nothing to the right U دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
beechive spring U فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
stalled U پروار
stall fed U پروار
pinnately U پروار
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tee U منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teed U منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees U منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing U منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
sustains U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
batten U پروار کردن
battens U پروار کردن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
barnyards U طویله
barn U طویله
cowsheds U طویله
barnyard U طویله
stables U طویله
stablind U طویله
stable U طویله
stabling U طویله
barn U انبارکردن طویله
barns U انبارکردن طویله
cow pen U طویله گاو
stock yard U حیاط طویله
snaffle U میخ طویله وزنجیر
stables U اصطبل در طویله بستن
stable U اصطبل در طویله بستن
sties U طویله خوک درطویله قراردادن
sty U طویله خوک درطویله قراردادن
snaffle U با میخ طویله وزنجیر بستن
mews U طویله هایی که گرداگردمیدانی بسازند
stalling U جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall U جای ایستادن اسب در طویله اخور
save U نگهداشتن
saved U نگهداشتن
holds U نگهداشتن
reserving U نگهداشتن
hold on U نگهداشتن
reserves U نگهداشتن
sustains U نگهداشتن
sustained U نگهداشتن
to take into custody U نگهداشتن
sustain U نگهداشتن
retention U نگهداشتن
saves U نگهداشتن
reserve U نگهداشتن
to hold in restraint U نگهداشتن
preserving U نگهداشتن
bate U نگهداشتن
to keep in d. U نگهداشتن
retains U نگهداشتن
retain U نگهداشتن
retaining U نگهداشتن
hold U نگهداشتن
preserve U نگهداشتن
imprison U نگهداشتن
retained U نگهداشتن
imprisons U نگهداشتن
imprisoning U نگهداشتن
preserves U نگهداشتن
preserving U باقی نگهداشتن
sabbattize U سبت نگهداشتن
preserves U باقی نگهداشتن
station keeping U در خط نگهداشتن ناو
chins U زیرچانه نگهداشتن
locks U محکم نگهداشتن
chin U زیرچانه نگهداشتن
lock U محکم نگهداشتن
count out <idiom> U بیرون نگهداشتن
snubbed U نگهداشتن طناب
retraining U نگهداشتن در ندامتگاه
secures U محکم نگهداشتن
secure U محکم نگهداشتن
snub U نگهداشتن طناب
tong U باانبر نگهداشتن
snubbing U نگهداشتن طناب
preserve U باقی نگهداشتن
fid U بامیله نگهداشتن
snubs U نگهداشتن طناب
hold over <idiom> U طولانی نگهداشتن
have custody of U امانت نگهداشتن
float U روی اب نگهداشتن شناور
locked up U زیر قفل نگهداشتن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
surge U تحت کشش نگهداشتن
surged U تحت کشش نگهداشتن
floated U روی اب نگهداشتن شناور
surges U تحت کشش نگهداشتن
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
restraining U نگهداشتن مهار کردن
keep up <idiom> U درشرایط عالی نگهداشتن
desiccate U در جای خشک نگهداشتن
holds U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
propped U نگهداشتن پشتیبانی کردن
hold U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to block a ball U نگهداشتن توپ در بازی
prop U نگهداشتن پشتیبانی کردن
l support U نگهداشتن بصورت زاویه
floats U روی اب نگهداشتن شناور
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
restrains U نگهداشتن مهار کردن
propping U نگهداشتن پشتیبانی کردن
to choke down U بزحمت دردل نگهداشتن
restrain U نگهداشتن مهار کردن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
spike U میخ بزرگ میخ طویله
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
safeguarding U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards U تامین کردن امن نگهداشتن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguarded U تامین کردن امن نگهداشتن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguard U تامین کردن امن نگهداشتن
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
heading hold U روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
keep (someone) up <idiom> U باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
To keep onesface ruddy by the slap it has receive. <proverb> U با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
lay to U قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
lie U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screen U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
lied U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
bolstered U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lies U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screens U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolsters U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
screening, screenings U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolster U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
subsidy U حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
port U روزنه دید حمایل نگهداشتن تفنگ حمایل فنگ
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
stockades U جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
stockade U جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
save face <idiom> U خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
scratched U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
grammar U امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
scratches U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cats U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com