English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (3829 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to serve time U در زندان بسربردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
roosts U شب بسربردن
roosted U شب بسربردن
roost U شب بسربردن
roosting U شب بسربردن
to get along U گذران کردن بسربردن
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
prisons U زندان
prison U زندان
tolbooth U زندان
tollbooth U زندان
dungeons U زندان
slammer U زندان
dungeon U زندان
gaol U زندان
calaboose U زندان
bridewell U زندان
hoosegow U زندان
house of correction U زندان
hothouses U زندان
hothouse U زندان
pokey U زندان
presidio U زندان
qoud U زندان
quod U زندان
grates U زندان
grated U زندان
grate U زندان
imprisonment U زندان
jails U زندان
gaols U زندان
gaoling U زندان
gaoled U زندان
jail U زندان
jailing U زندان
jailed U زندان
house of d. U زندان موقتی
penology U اداره زندان
to cage up U در زندان افکندن
disciplinary segregation U زندان انضباطی
disprison U از زندان دراوردن
dunggeon U زندان زیرزمین
canning U زندان کردن
from out the prison U از توی زندان
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
prison breaker U زندان گریز
prison breaking U زندان گریزی
solitary confinement U زندان مجرد
solitary confinement U زندان انفرادی
prison camps U زندان صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
to break the prison U گریختن از زندان
sweatbox U زندان مجرد
state prison U زندان دولتی
state prison U زندان ایالتی
serve time U در زندان به سر بردن
put in jail U به زندان انداختن
put in jail U در زندان افکندن
life sentence حکم زندان
incarcerate U در زندان نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
incarcerating U در زندان نهادن
warden U رئیس زندان
wardens U رئیس زندان
confinement U زندان بودن
can U زندان کردن
lockups U زندان کردن
lockup U زندان کردن
imprisons U زندان کردن
prison U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
prisons U وابسته به زندان
prisons U زندان کردن
cells U زندان انفرادی
imprison U زندان کردن
cells U زندان تکی
imprisoning U زندان کردن
cans U زندان کردن
cell U زندان انفرادی
black holes U زندان تاریک
close confinement U زندان انفرادی
confinement facility U تاسیسات زندان
wards U سلول زندان
bagnio U زندان شرقی
black hole U زندان تاریک
jailbreak U فرار از زندان
disciplinary barracks U زندان دژبان
disciplinary barracks U زندان انضباطی
cell U زندان تکی
jailbreaks U فرار از زندان
ward U سلول زندان
oubliette U سیاه چال [در زندان]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
dungeon U سیاه چال [در زندان]
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
wards U حیاط محوطه زندان
ward U حیاط محوطه زندان
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
To beak jail . U از زندان فرار کردن
prison psychosis U روان پریشی زندان
governors U حاکم رئیس زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
extra good time U وقت معافیت از زندان
recommit U دوباره زندان کردن
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
marshall U مارشال رئیس زندان
governor U حاکم رئیس زندان
breach of prison U جرم فرار از زندان
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
bastille U زندان عمومی سابق در
extra good time U معافی مشروط از زندان
coop U اغل گوسفند زندان
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com