English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
presents U حاضر
stocked U :حاضر
stock U :حاضر
presented U حاضر
presenting U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
present U حاضر
existing U حاضر
agreeable U حاضر
in the saddle U حاضر
ubiquitous U حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
stand by U حاضر بودن
roll call U حاضر و غایب
repartee U حاضر جوابی
get ready U حاضر شدن
to e. an appearance U حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
current U در حال حاضر
existing U در حال حاضر
ready wit U حاضر جوابی
readiness to report U حاضر جوابی
readying U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
rig U وضع حاضر
rigged U وضع حاضر
rigs U وضع حاضر
action front U حاضر به تیر
delicatessens U اغذیه حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
ready U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
omnipresent U حاضر در همه جا
omnipresent U همه جا حاضر
here U بدینسو حاضر
operationally ready U حاضر به عملیات
operationally ready U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
make ready U حاضر شدن
readied U حاضر به کار
readied U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
delicatessen U اغذیه حاضر
at present U در حال حاضر
operational U حاضر به کار
active حاضر بخدمت
willing U حاضر خواهان
at the present moment U درحال حاضر
currents U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
action U فرمان حاضر به تیر
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
fitting out U حاضر کردن ناو
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
to be present U باشنده [حاضر] بودن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
get ready U حاضر کردن یا شدن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
ready position U حالت حاضر به تیر
show up U سر موقع حاضر شدن
he refused to go U حاضر نشد برود
to conjure up U با سحر حاضر کردن
actions U فرمان حاضر به تیر
operational route U جاده حاضر به کار
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
roll-call U حاضر و غایب کردن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
call the roll U حاضر و غایب کردن
obliging U حاضر خدمات مهربان
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
attender U شخص حاضر در جایی
fair game U طعمهی حاضر و آماده
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
unready U غیراماده حاضر نشده
march order U حاضر براه کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
make ready U اماده شدن حاضر کردن
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
get ready U اماده شدن حاضر کردن
embattle U حاضر شدن برای جنگ
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up U حاضر شدن حضور یافتن
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
it is well enough U بد نیست
temporary storage U می نیست
It's not new. نو نیست.
he is not of our number U از ما نیست
he takes no notice of it U نیست
aint U نیست
storage U می نیست
Plug and Play U یچ نیست
isn't U نیست
secondary U نیست
auxiliary U نیست
auxiliaries U نیست
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
I dont remember ( recall ) . U یادم نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U مردش نیست
he is not willing to go U نیست برود
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
close the door please U اگرزحمت نیست
no trouble U زحمتی نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
cold is merely privative U گرما نیست
ought not U شایسته نیست
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is out of huomor U سر خلق نیست
It is not advisable . It is inexpedient. U صلاح نیست
Such is not the case . That is not so. U اینطور نیست
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
you are written U حق با شما نیست
he is out of his senses U بهوش نیست
it is not in good workingorder U دایر نیست
niet le fait U کار او نیست
it is unnecessary U لازم نیست
he is a bad husband U صرفه جو نیست
There is no hot water U آب گرم نیست.
it's only me U کسی نیست
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com