Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to stonewall
U
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to defend aggressively
U
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defensively
U
با حالت تدافع
defensive
U
حالت تدافع
basicity
U
خاصیت بازی وقلیایی حالت بنیانی
defensive
U
مقام تدافع
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
dampers
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
U
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
quibbles
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
cold roll
U
نورد کردن در حالت سرد
cold galvanize
U
گالوانیزه کردن در حالت سرد
dive bombing
U
بمباران کردن در حالت شیرجه
cold reduce
U
نورد کردن در حالت سرد
to declare a state of emergency
U
اعلان کردن حالت اضطراری
uncouple
U
از حالت زوجی خارج کردن
deconcentrate
U
از حالت تغلیظ خارج کردن
cold swage
U
اهنگری کردن در حالت سرد
toys
U
بازی کردن
bump
U
بازی کردن
twiddled
U
بازی کردن
playact
U
رل بازی کردن
twiddle
U
بازی کردن
played
U
بازی کردن
miscast
U
بد بازی کردن
play
U
رل بازی کردن
twiddles
U
بازی کردن
played
U
رل بازی کردن
plays
U
رل بازی کردن
To be acting. To put it on .
U
رل بازی کردن
plays
U
بازی کردن
twiddling
U
بازی کردن
play
U
بازی کردن
toy
U
بازی کردن
playing
U
بازی کردن
play-act
U
بازی کردن
actuble
U
بازی کردن
move
U
بازی کردن
play-acted
U
بازی کردن
headwork
U
با سر بازی کردن
play-acts
U
بازی کردن
moves
U
بازی کردن
moved
U
بازی کردن
playing
U
رل بازی کردن
rinks
U
یخ بازی کردن
gallant
U
زن بازی کردن
rink
U
یخ بازی کردن
play-acting
U
بازی کردن
foxing
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
demilitarize
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
safing
U
از حالت مسلح بودن خارج کردن
demilitarising
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
demilitarizing
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
breaks
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
demobilization
U
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
done for
<idiom>
U
ویران کردن ،به حالت نزار درآمدن
demilitarised
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
play
U
تفریح بازی کردن
drabbest
U
جنده بازی کردن
playing
U
تفریح بازی کردن
play fair
U
مردانه بازی کردن
drabber
U
جنده بازی کردن
skate
U
اسکیت بازی کردن
plays
U
تفریح بازی کردن
drab
U
جنده بازی کردن
fornicated
U
: فاحشه بازی کردن
played
U
تفریح بازی کردن
kite
U
سفته بازی کردن
kites
U
سفته بازی کردن
to skip rope
U
بند بازی کردن
skated
U
اسکیت بازی کردن
skates
U
اسکیت بازی کردن
to bill and coo
U
بوسه بازی کردن
prevaricating
U
زبان بازی کردن
left-handed
U
با دست چپ بازی کردن
bowls
U
باتوپ بازی کردن
criminal court
U
عشق بازی کردن
bowl
U
باتوپ بازی کردن
playact
U
در تاتر بازی کردن
court
U
عشق بازی کردن
shinney
U
شینی بازی کردن
to play for love
U
سر هیچ بازی کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
showboat
U
نمایشی بازی کردن
shinny
U
شینی بازی کردن
to play at chess
U
شطرنج بازی کردن
to play ball
U
توپ بازی کردن
play out
U
تا اخر بازی کردن
prevaricates
U
زبان بازی کردن
prevaricated
U
زبان بازی کردن
prevaricate
U
زبان بازی کردن
gamble
U
سفته بازی کردن
to make love
U
عشق بازی کردن
favouritism
U
پارتی بازی کردن
To play cards .
U
ورق بازی کردن
misplay
U
ناشیانه بازی کردن
war game
U
بازی جنگ کردن
spars
U
مشت بازی کردن
sparred
U
مشت بازی کردن
spar
U
مشت بازی کردن
equivocate
U
زبان بازی کردن
equivocated
U
زبان بازی کردن
equivocates
U
زبان بازی کردن
equivocating
U
زبان بازی کردن
fornicating
U
: فاحشه بازی کردن
fornicates
U
: فاحشه بازی کردن
fornicate
U
: فاحشه بازی کردن
to fly a kite
U
سفته بازی کردن
to play marbles
U
مهره بازی کردن
trick
U
حقه بازی کردن
mountebanks
U
حقه بازی کردن
yo-yos
U
یویو بازی کردن
ski
U
اسکی بازی کردن
yo-yo
U
یویو بازی کردن
taw
U
تیله بازی کردن
skied
U
اسکی بازی کردن
skis
U
اسکی بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
fences
U
شمشیر بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
fence
U
شمشیر بازی کردن
gambled
U
سفته بازی کردن
gambles
U
سفته بازی کردن
tricking
U
حقه بازی کردن
tricked
U
حقه بازی کردن
cards
U
ورق بازی کردن
flimflam
U
حقه بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
to play football
U
فوتبال بازی کردن
piddles
U
باخوراک بازی کردن
piddled
U
باخوراک بازی کردن
piddle
U
باخوراک بازی کردن
spoofs
U
حقه بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
card
U
ورق بازی کردن
palter
U
زبان بازی کردن
mountebank
U
حقه بازی کردن
spoof
U
حقه بازی کردن
to look oneself again
U
پشم بازی کردن
to play soccer
U
فوتبال بازی کردن
thimblerig
U
شعبده بازی کردن
see-saw
U
الا کلنگ بازی کردن
see-sawed
U
الا کلنگ بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
U
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
acted
U
بازی کردن نمایش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com