Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
U
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
juniority
U
رتبه پائین تر
compeer
U
هم رتبه بودن با
peered
U
برابر بودن با
peer
U
برابر بودن با
peering
U
برابر بودن با
triple
U
سه برابر چیزی بودن
tripled
U
سه برابر چیزی بودن
keep up with some one
U
با کسی برابر بودن
triples
U
سه برابر چیزی بودن
tripling
U
سه برابر چیزی بودن
scores
U
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scored
U
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score
U
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
equals
U
: برابر شدن با مساوی بودن
equal
U
: برابر شدن با مساوی بودن
equalled
U
: برابر شدن با مساوی بودن
on an arm's length basis
U
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
equaling
U
: برابر شدن با مساوی بودن
equaled
U
: برابر شدن با مساوی بودن
equalling
U
: برابر شدن با مساوی بودن
arm's length
U
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
howitzer
U
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
doubled
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
U
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
U
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
downwards
U
بطرف پائین
land vi
U
پائین امدن
katabatic
U
پائین اینده
f.of a page
U
پائین صفحه
low price
U
قیمت پائین
falling of the womb
U
پائین افتادگی
low productivity
U
بازده پائین
f.of a bed
U
پائین بستریاتختخواب
isodomon
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun
U
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
light or lighted
U
پائین امدن واردامدن
shift downward
U
انتقال به سمت پائین
shift downward
U
حرکت به سمت پائین
bottom price
U
پائین ترین قیمت
To stop being adamant (unyielding).
U
از خر شیطان پائین آمدن
sewsaw
U
بالا و پائین رفتن
sewsaw
U
پس و پیش بالا و پائین
neap tide
U
پائین ترین جزر و مد
to d. a hill
U
از تپه ایی پائین امدن
to reach down
U
سوی پائین دراز کردن
tax havens
U
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
tax haven
U
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
lower limit
[of the integral]
U
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
phreatic decline
U
پائین رفتن سطح ایستائی
falling of the womb
U
سقوط کردن پائین افتادگی
least developed countries
U
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
velocity of retreat
U
سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
To marry below ones station.
U
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
to haul a ship
U
بادبانهای کشتی را پائین اوردن یاخواباندن
fluctuable
U
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate
U
سه برابر سه برابر کردن
Lower third
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron
[American E]
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
U
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
tide mark
U
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
No matter which way you fling a cat, it will light.
<proverb>
U
گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
of the same grade
U
هم رتبه
order
U
رتبه
stepping
U
رتبه
run of the mine
U
بی رتبه
rank
U
رتبه
from within the ranks of
U
از رتبه
ranked
U
رتبه
degree
U
رتبه
stationed
U
رتبه
ranks
U
رتبه
station
U
رتبه
step
U
رتبه
stations
U
رتبه
degrees
U
رتبه
grade
U
رتبه
coordinate
U
هم رتبه
grades
U
رتبه
degrades
U
تنزیل رتبه
place
U
مقام رتبه
places
U
مقام رتبه
khedivate
U
رتبه خدیو
khediviate
U
رتبه خدیو
low order
U
پایین رتبه
placing
U
مقام رتبه
outrank
U
رتبه بالاترداشتن
grade
U
درجه رتبه
grades
U
درجه رتبه
degrade
U
تنزیل رتبه
dignity
U
مقام رتبه
permanent rank
U
رتبه دایمی
demotion
U
تنزل رتبه
percentile rank
U
رتبه صدکی
centile rank
U
رتبه صدکی
high order
U
رتبه بالا
episcopate
U
رتبه اسقفی
rating
U
درجه رتبه
ranks
U
رتبه بندی
ranked
U
رتبه بندی
ranking
U
عالی رتبه
rank
U
رتبه بندی
step
U
رتبه درجه
to get one's stripes
U
رتبه گرفتن
ratings
U
درجه رتبه
step
U
مرحله رتبه
stepping
U
رتبه درجه
he is next to you in rank
U
او در رتبه پس از شماست
stepping
U
مرحله رتبه
ranking
U
رتبه بندی
degradation
U
تنزل رتبه
high ranking
U
عالی رتبه
minor
U
پایین رتبه
third degree
U
رتبه سوم
degree
U
رتبه بندی کردن
advance
U
ترفیع رتبه دادن
low order digit
U
رقم پایین رتبه
constableship
U
وفیفه یا رتبه پلیس
inferiors
U
پایین رتبه فرعی
advancing
<adj.>
U
ترفیع رتبه دادن
the rank of colonel
U
پایه یا رتبه سرهنگی
inferior
U
پایین رتبه فرعی
eminency
U
عالی رتبه عالیجناب
noncommissioned officer
U
افسر دون رتبه
degrees
U
رتبه بندی کردن
rank
U
رتبه بندی کردن
ranks
U
رتبه بندی کردن
subalternate
U
شخص پایین رتبه
below the horizon
U
رتبه من از او پایین تر است
ranked
U
رتبه بندی کردن
degrade
U
تنزل رتبه دادن
grade
U
درجه بندی رتبه
demoting
U
تنزل رتبه دادن
demotes
U
تنزل رتبه دادن
eminence
U
عالی رتبه عالیجناب
demoted
U
تنزل رتبه دادن
promotions
U
ترفیع رتبه پیشرفت
promotion
U
ترفیع رتبه پیشرفت
demote
U
تنزل رتبه دادن
princeling
U
شاهزاده پایین رتبه
minor
U
پایین رتبه خرد
justiciary
U
داور عالی رتبه
grades
U
درجه بندی رتبه
rank difference correlation
U
همبستگی تفاوت رتبه ها
comedown
U
تنزل رتبه ومقام
clock stagger
U
رتبه زمان سنجی
high order bit
U
بیت بالا رتبه
degrades
U
تنزل رتبه دادن
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
splash proof enclosure
U
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
duumvir
U
شریک رتبه حکومت دو نفری
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
stratum
U
رتبه طبقه نسج سلولی
warlord
U
افسر عالی رتبه ارتش
credit rating
U
رتبه بندی اعتباری مشتریان
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
isotropic ranking
U
رتبه بندی غیر کمی
duumvirate
U
اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
disrate
U
پست کردن تقلیل رتبه دادن
downgrading
U
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrades
U
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgraded
U
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
eminence
U
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
chancellery
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
downgrade
U
جمع و جور کردن تنزیل رتبه
undergrad u te
U
شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
chancellory
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
ranking
U
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
declassifying
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassified
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
liquidity preference theory
U
براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com