Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
Other Matches
I'll speak at length on this subject.
U
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
to theorize
[about something]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to theorise
[about something]
[British E]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to ruminate on something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to pry into a person affairs
U
فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to consult with somebody about something
U
با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
to talk something over with somebody
U
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talked
U
صحبت کردن
speaks
U
صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
confabulate
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
ter
U
سه باره
lake rampart
U
اب باره
in relation to
U
در باره
in regard to
U
در باره
one-offs
U
یک باره
rampart
U
باره
one-off
U
یک باره
rampire
U
باره
to sputter
[about]
U
تف پراندن
[در باره ]
herein
U
در این باره
regards
U
بابت باره
Impressionism
U
در باره ادراک
regarded
U
باره نسبت
tartar
U
باره دندان
regards
U
باره نسبت
tartars
U
باره دندان
one-night stands
U
برنامهی یک باره
regard
U
باره نسبت
on
U
بالای در باره
regarded
U
بابت باره
regard
U
بابت باره
one-night stand
U
برنامهی یک باره
here
U
در این باره
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
reapparition
U
فهور دوم باره
countermark
U
انگ دوم باره
you do me injustice
U
در باره من بی عدالتی می کنید
rearrngement
U
ترتیب دوم باره
tartarous
U
دارای باره دندان
with relation to
U
نسبت به راجع به در باره
re order
U
سفارش دوم باره
It deals with ...
U
موضوع در باره ... است.
aftercrop
U
حاصل دوم باره
deuterogamy
U
عروسی دوم باره تجدیدفراش
i assured him of that
U
به او در این باره اطمینان دادم
prejudicate
U
بی رسیدگی رای دادن در باره
what do you think of him?
U
عقیده شما در باره او چیست
he is an a. on that
U
سخن او دراین باره است
what say you to a cinema?
U
در باره سینما چه عقیده دارید
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
سخن گفتن در باره چیزی
to mack i. about a person
U
در باره کسی از دیگران جویاشدن
to sputter
[about]
U
با خشم سخن گفتن
[در باره ]
multipoint
U
اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
information
[on]
about somebody]
[something]
U
داده ها
[در باره کسی یا چیزی]
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
with regard to
U
نسبت به در باره راجع به در خصوص
She did not ask about this.
U
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
information
[on]
about somebody]
[something]
U
خبر
[در باره کسی یا چیزی]
disclosure
U
عمل بیان در باره چیزی
convention
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
conventions
U
باره مسائل حزبی ناحیهای
information
[on]
about somebody]
[something]
U
آگاهی
[در باره کسی یا چیزی]
disclosures
U
عمل بیان در باره چیزی
information
[on]
about somebody]
[something]
U
معلومات
[در باره کسی یا چیزی]
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
to do one right
U
عدالت در باره کسی بجا اوردن
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
اظهار نظر دادن در باره چیزی
What do you make of this
[it]
?
U
نظر شما در باره این چه است؟
vallum
U
بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
monographist
U
نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
to sputter
[about]
U
تند ومغشوش سخن گفتن
[در باره ]
to have a different view of
[ opinion about]
something
U
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
I don't want to say anything about that.
U
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
to get an overview
[of something]
U
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to read a book
U
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it.
U
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
genetics
U
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...
U
ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
colloquy
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
mouths
U
صحبت
conversing
U
صحبت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com