English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
examination U امتحان
quiz [American] U امتحان
test U امتحان
trial U امتحان
examinations U امتحان ها
checked U امتحان
checks U امتحان
tests U امتحان ها
quizzes U امتحان
check U امتحان
assays U امتحان
assay U امتحان
examinations U امتحان
examination U امتحان
inspection U امتحان
checking U امتحان
tries U امتحان
tests U امتحان
test U امتحان
trial U امتحان
quiz U امتحان
tested U امتحان
trials U امتحان ها
trials U امتحان
tentatively U من باب امتحان
try U امتحان
crucibles U امتحان سخت
examinee U امتحان شونده
examinee U امتحان دهنده
experimented U امتحان عمل
experimenting U امتحان عمل
experiments U امتحان عمل
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
preliminary U امتحان مقدماتی
preliminaries U امتحان مقدماتی
test anxiety U اضطراب امتحان
experiment U امتحان عمل
examination anxiety U اضطراب امتحان
examined U امتحان کردن
bar examination U امتحان وکالت
examine U امتحان کردن
try U امتحان کردن
examination U امتحان ازمایش
examines U امتحان کردن
examinable U قابل امتحان
crucible U امتحان سخت
temptations U ازمایش امتحان
temptation U ازمایش امتحان
essay examination U امتحان انشایی
examining U امتحان کردن
examinations U امتحان ازمایش
tries U امتحان کردن
unchecked <adj.> U امتحان نشده
tests U امتحان محک
assay U امتحان عیارگری
tests U امتحان کردن
tested U امتحان محک
assays U امتحان عیارگری
to make a trial of U امتحان کردن
to take an examination U امتحان دادن
tripos U امتحان حساب
unaudited <adj.> U امتحان نشده
to give an examination U امتحان کردن
to bring to the proof U امتحان کردن
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
unexamined <adj.> U امتحان نشده
probation U ازمایش امتحان
unsight U امتحان نکرده
qualifying examination U امتحان صلاحیت
probational U ازمایش امتحان
unverified <adj.> U امتحان نشده
examiners U امتحان کننده
tested U امتحان کردن
examiner U امتحان کننده
vivas voce U امتحان شفاهی
pretest U امتحان مقدماتی
trial U ازمایش امتحان
test U امتحان کردن
trials U ازمایش امتحان
uninspected <adj.> U امتحان نشده
trial U امتحان کردن
test U امتحان محک
proctor U نافر امتحان
untested <adj.> U امتحان نشده
trials U امتحان کردن
put to test U امتحان کردن
check lock U ساعت امتحان کننده
to give an examination U صورت امتحان دادن
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
check U امتحان کردن بازرسی
reexamine U دوباره امتحان کردن
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
testable U امتحان پذیر ازمایشی
invigilates U در امتحان نظارت کردن
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
tested U ازمایش کردن امتحان
test U ازمایش کردن امتحان
hold water U از امتحان درست درامدن
midyear U امتحان نیمه سال
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
checks U امتحان کردن بازرسی
checked U امتحان کردن بازرسی
tests U ازمایش کردن امتحان
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
acknowledgment U قبول
intromission U قبول
receptions U قبول
reception U قبول
acceptances U قبول
admissions U قبول
acceptance U قبول
imprimatur U قبول
adoption U قبول
admission U قبول
compliance U قبول
received U مورد قبول
taken U مورد قبول
accepter U قبول کننده
offer and acceptance U ایجاب و قبول
naturalization U قبول تابعیت
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acceptor U قبول کننده
compliancy U قبول اجابت
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
ready acceptance U حسن قبول
receivable U قابل قبول
aceptive U قابل قبول
acceptation tacite U قبول ضمنی
reply paid U جواب قبول
to take in U قبول کردن
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
I agree. U قبول دارم.
adhibit U قبول کردن
disallowance U عدم قبول
compliantly U با قبول و رضایت
non acceptance U عدم قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
admittable U قابل قبول
allowable load U بارقابل قبول
adopter U قبول کننده
intolerancy U عدم قبول
incompliance U عدم قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
express acceptance U قبول صریح
embracement U قبول اتخاذ
admission of liability U قبول بدهی
acceptant U قبول کننده
acceptance U قبول قرارداد
admissible U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
acceptability U قابلیت قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com