Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
U
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
U
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
U
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
ate
U
خورد
punch-up
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encounter
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
feedback
U
پس خورد
feed
U
خورد
cross feed
U
خورد متقابل
face up feed
U
خورد رو به بالا
squish
U
خورد کردن
eating
U
خورد و خوراک
misfeed
U
سوء خورد
feedback
U
باز خورد
parallel feed
U
خورد موازی
passage at arms
U
زدو خورد
pin feed
U
خورد سنجاقی
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
card feed
U
خورد کارت
regulating slack
U
خورد دادن
pulverizer
U
خورد کننده
feedback circuit
U
مدار پس خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
melec
U
زدو خورد
drank
U
عرق خورد
drank
U
نوشابه خورد
drank
U
خورد سرکشید
face down feed
U
خورد رو به پایین
to sinister in
U
خورد رفتن
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
diners
U
کسی که شام می خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
diner
U
کسی که شام می خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
warfare
U
نزاع زدو خورد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
shank
U
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
placekick
U
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
impulse
U
ضربه
hacked
U
ضربه
antiknock
U
ضد ضربه
hack
U
ضربه
double kick
U
دو ضربه پی در پی
thudded
U
ضربه
flapped
U
ضربه
interrupter
U
ضربه گر
hacks
U
ضربه
impulses
U
ضربه
pop
U
ضربه
thud
U
ضربه
flaps
U
ضربه
shocks
U
ضربه
impluse
U
ضربه
shock
U
ضربه
thuds
U
ضربه
push
U
ضربه
pushed
U
ضربه
surges
U
ضربه
pushes
U
ضربه
pulse
U
ضربه
shocked
U
ضربه
butt joint
U
ضربه
flap
U
ضربه
collisions
U
ضربه
collision
U
ضربه
butting
U
ضربه با سر
surge
U
ضربه
surged
U
ضربه
thudding
U
ضربه
head
U
ضربه با سر
brunt
U
ضربه
pulsed
U
ضربه
bonk
U
ضربه بر سر
bonking
U
ضربه بر سر
kick
U
ضربه
shockproof
U
ضد ضربه
shots
U
ضربه
kicked
U
ضربه با پا
shot
U
ضربه
kicked
U
ضربه
kicking
U
ضربه با پا
kicking
U
ضربه
kicks
U
ضربه با پا
whang
U
ضربه
shock proof
U
ضد ضربه
strikeless
U
بی ضربه
sole trap
U
ضربه با کف پا
sole of the foot kick
U
ضربه با کف پا
stroking
U
ضربه
sole kick
U
ضربه با کف پا
strokes
U
ضربه
slugger
U
ضربه زن
bonked
U
ضربه بر سر
yee jupkki
U
ضربه پا
stroked
U
ضربه
kick
U
ضربه با پا
kicks
U
ضربه
blow
U
ضربه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com