English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
Other Matches
derrick U دریک
in an instant U دریک ان
derricks U دریک
in an instant U دریک لحظه
swinging derrick U دریک گردان
standing derrick U دریک ثابت
on a par U دریک تراز
en bloc U دریک بلوک
on one occasion U دریک موقع
sedentary U مقیم دریک جا
beside U دریک طرف بعلاوه
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
somewhere U یک جایی دریک محلی
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
aline U دریک رشته قراردادن
partly U نسبتا دریک جزء
somewheres U یک جایی دریک محلی
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
in a crack U دریک چشم بهم زدن
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
colocate U دریک مکان قرار دادن
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
batches U مقدار نان دریک پخت
coincident U واقع شونده دریک وقت
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
batch U مقدار نان دریک پخت
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
farrowed U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
coriolis acceleration U شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrows U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
ledger blade U تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
side tone U انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
run around U تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
diachrony U تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing U لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
D SUB connector U ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual U بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
catalogs U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation U دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
polynia U منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consist U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends U مربوط بودن منوط بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
owe U مدیون بودن مرهون بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze U گرفته بودن مغموم بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com