Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ledger bait
U
که دریک جا روی نگاه دارند
kept
U
نگاه داشته
eye cup
U
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
it is in good keep
U
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
lagan
U
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
distaff
U
التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
wet bulb termometere
U
ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
U
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
U
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
glances
U
نگاه نگاه مختصر
glance
U
نگاه نگاه مختصر
glanced
U
نگاه نگاه مختصر
in an instant
U
دریک ان
derricks
U
دریک
derrick
U
دریک
standing derrick
U
دریک ثابت
on a par
U
دریک تراز
swinging derrick
U
دریک گردان
in an instant
U
دریک لحظه
on one occasion
U
دریک موقع
en bloc
U
دریک بلوک
sedentary
U
مقیم دریک جا
rub elbows/shoulders
<idiom>
U
دریک سطح بودن
pitcherful
U
انچه دریک سبوجابگیرد
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
beside
U
دریک طرف بعلاوه
partly
U
نسبتا دریک جزء
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
aline
U
دریک رشته قراردادن
textbook
U
کتاب اصلی دریک موضوع
polynia
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
polynya
U
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
chorus girls
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
textbooks
U
کتاب اصلی دریک موضوع
chorus girl
U
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
text book
U
کتاب اصلی دریک موضوع
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
in a crack
U
دریک چشم بهم زدن
cartful
U
انچه دریک گاری جا بگیرد
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
fascia plate
U
تابلوی مقابل دریک وسیله
batch
U
مقدار نان دریک پخت
batches
U
مقدار نان دریک پخت
colocate
U
دریک مکان قرار دادن
collinear
U
دریک خط مستقیم واقع شونده
capful
U
انچه دریک کلاه جابگیرد
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
easy does it
<idiom>
U
دریک چشم بهم زدن
coincident
U
واقع شونده دریک وقت
gigahertz
U
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
palmful
U
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
docking
U
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
hinge joint
U
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
gyle
U
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
broadside
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie
<idiom>
U
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
bicipital
U
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadsides
U
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
hauled
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauls
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
U
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time
U
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
coextensive
U
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
block stowage loading
U
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
ledger blade
U
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
side tone
U
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
farrow
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
run around
U
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
role indicator
U
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotate
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotates
U
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
farrows
U
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
diachrony
U
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
holding pattern
U
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
turning points
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
best angle of climb airspeed
U
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing
U
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
bankers automated clearance system
U
سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
hydroxide
U
داشته باشد
in prospect
U
انتظار داشته
worksheet
U
ی داشته باشد
in prospective
U
انتظار داشته
keep your peck up
U
دل داشته باشد
D SUB connector
U
ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
helo
U
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
if any
U
اگر داشته باشد
be a man
U
مردانگی داشته باشید
you bet
U
یقین داشته باش
keep your peck up
U
جرات داشته باشید
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
tripods
U
چیزی که سه پایه داشته
tripod
U
چیزی که سه پایه داشته
electronic journal
U
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicating
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual
U
بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
frothily
U
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
Be of good courage .
U
قوت قلب داشته باشید
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
U
هوا( یابو ) ورش داشته
Be patient .
U
صبر داشته باش ( حوصله کن )
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
Keep an eye on things.
U
هوای کاررا داشته باش
ineffectively
U
بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively
U
بی انکه وابستگی داشته باشد
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
As much as you wish to have .
U
هر قدر که میل داشته با شید
ukase
U
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
for no p reason
U
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
U
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
roundelay
U
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
Make sure the statuette doesnt topple over .
U
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Moderation in all things.
<proverb>
U
در همه چیز اعتدال داشته باش.
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
parallelling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncle
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
paralleled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallels
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
parallelled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncles
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
U
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
pointlessly
U
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
fieldsman
U
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
harpies
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
harpy
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
You cannot have it both ways .
<proverb>
U
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
four by four
U
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
four in hand
U
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
reefers
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
titular charge daffaires
U
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
large ship
U
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
gazebo
U
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
reefer
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
inefficaciously
U
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
catalogs
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging
U
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation
U
دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing
U
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
chimeras
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
boroughs
U
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
love thy neighbour as thyself
U
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
toneme
U
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
chimaera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
What effect do you think the changes will have on you?
U
فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
U
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
lugger
U
زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
convalescent center
U
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
alternates
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com