Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
scrounge around
<idiom>
U
درپی چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prowls
U
درپی شکار گشتن
prowl
U
درپی شکار گشتن
prowled
U
درپی شکار گشتن
prowling
U
درپی شکار گشتن
attending
U
درپی چیزی بودن
attend
U
درپی چیزی بودن
attends
U
درپی چیزی بودن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
kentish fire
U
محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
to look for anything
U
چیزی گشتن
to search for anything
U
پی چیزی گشتن
groped
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
grope
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
grabble
U
با دست پی چیزی گشتن
orbs
U
بدور چیزی گشتن
gropes
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
orb
U
بدور چیزی گشتن
groping
U
در تاریکی پی چیزی گشتن
to grope for anything
U
درتاریکی پی چیزی گشتن
to grabble for anything
U
چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree
<idiom>
U
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
consecutive
U
پی درپی
hand running
U
پی درپی
after
U
درپی
continuate
U
پی درپی
continual
U
پی درپی
successive
U
پی درپی
continuum
U
پی درپی
vomiturition
U
قی پی درپی
steadiest
U
پی درپی مداوم
steady
U
پی درپی مداوم
steadying
U
پی درپی مداوم
steadied
U
پی درپی مداوم
steadies
U
پی درپی مداوم
batter
U
پی درپی زدن
fusillade
U
اتش پی درپی
trilcgy
U
سه تراژدی پی درپی
batters
U
پی درپی زدن
what is he seeking?
U
درپی چیست
harass
U
حملات پی درپی کردن
harasses
U
حملات پی درپی کردن
hand on
U
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
no end
<idiom>
U
پی درپی بدون توقف
bobbles
U
پی درپی اشتباه کردن
crepitate
U
انفجار پی درپی کردن
flux
U
گداز تغییرات پی درپی
bobble
U
پی درپی اشتباه کردن
one after a
U
یکی درپی دیگری
insufflate
U
پی درپی روح دمیدن در
turkeys
U
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
turkey
U
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
pelts
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelt
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
to goon a wild goose chase
U
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
drive volley
U
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
pelted
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
keep on at a person
U
کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
bottom bouncing
U
ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
nurse
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
nursed
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurses
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
weaves
U
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave
U
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
plutonic theory
U
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
seeks
U
گشتن
roams
U
گشتن
roaming
U
گشتن
roamed
U
گشتن
roam
U
گشتن
putters
U
ول گشتن
puttered
U
ول گشتن
putter
U
ول گشتن
seeking
U
گشتن
to knock about
U
ول گشتن
seek
U
گشتن
strangle
U
ول گشتن
to fool about
U
ول گشتن
seach
U
گشتن
To loaf about . To loiter .
U
ول گشتن
to muck a bout
U
ول گشتن
slosh
U
ول گشتن
search
U
گشتن
hang around
U
ول گشتن
swivels
U
گشتن
swivel
U
گشتن
puttering
U
ول گشتن
to poke a bout
U
ول گشتن
searchingly
U
گشتن
sloshing
U
ول گشتن
to go about
U
گشتن
swivelled
U
گشتن
searches
U
گشتن
searched
U
گشتن
sloshes
U
ول گشتن
go about
U
گشتن
to look for work
U
پی کار گشتن
to rev up
U
تند گشتن
circumambulate
U
بدورچیزی گشتن
puttered
U
مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
U
پی بهانه گشتن
putter
U
مهمل گشتن
turn
U
گشتن چرخیدن
grow
U
شدن گشتن
to draw blank
U
گشتن وچیزی
puttering
U
مهمل گشتن
putters
U
مهمل گشتن
trundling
U
گشتن چرخیدن
trundles
U
گشتن چرخیدن
trundled
U
گشتن چرخیدن
trundle
U
گشتن چرخیدن
grows
U
شدن گشتن
ranksack
U
خوب گشتن
idle
U
ازاد گشتن
To adore (dote on) someone.
U
دورکسی گشتن
orbit
U
بدورمداری گشتن
circumvolve
U
دور گشتن
trolls
U
گشتن سراییدن
turns
U
گشتن چرخیدن
orbits
U
بدورمداری گشتن
troll
U
گشتن سراییدن
to turn round
U
دور گشتن
to fish in troubled waters
U
پی بازاراشفته گشتن
orbited
U
بدورمداری گشتن
trundl
U
غلتیدن گشتن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
idled
U
ازاد گشتن
idles
U
ازاد گشتن
idlest
U
ازاد گشتن
to prospect
[for]
U
گشتن
[بدنبال]
fossick
U
خوب گشتن
roll
U
غلت خوردن گشتن
goggled
U
چپ نگاه کردن گشتن
rolls
U
غلت خوردن گشتن
to search
U
گشتن
[جستجو کردن]
rolled
U
غلت خوردن گشتن
goggling
U
چپ نگاه کردن گشتن
to hang about
U
گشتن معطل شدن
hang about
U
گشتن پرسه زدن
traipses
U
سرگردان بودن ول گشتن
goggle
U
چپ نگاه کردن گشتن
look (someone) up
<idiom>
U
به دنبال کسی گشتن
traipse
U
سرگردان بودن ول گشتن
slue
U
بدور محورثابتی گشتن
traipsed
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
U
سرگردان بودن ول گشتن
pound the pavement
<idiom>
U
دنبال کار گشتن
go
U
گشتن رواج داشتن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
encircle
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
goes
U
گشتن رواج داشتن
encircling
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled
U
دورچیزی گشتن دربرداشتن
revved
U
تند گشتن دور برداشتن
revs
U
تند گشتن دور برداشتن
swirling
U
گشتن باعث چرخش شدن
rummaging
U
بهم زدن خوب گشتن
rev
U
تند گشتن دور برداشتن
swirls
U
گشتن باعث چرخش شدن
revving
U
تند گشتن دور برداشتن
rummage
U
بهم زدن خوب گشتن
rummaged
U
بهم زدن خوب گشتن
rummages
U
بهم زدن خوب گشتن
to always look for things to find fault with
U
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirl
U
گشتن باعث چرخش شدن
look (something) up
<idiom>
U
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
sinecures
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure
U
وفیفه گرفتن وول گشتن
pivot
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
orb
U
بدور مدار معینی گشتن
orbs
U
بدور مدار معینی گشتن
pivoted
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirled
U
گشتن باعث چرخش شدن
rotate
U
دور محور خود گشتن
forage
U
پی علف گشتن کاوش کردن
foraged
U
پی علف گشتن کاوش کردن
rotates
U
دور محور خود گشتن
forages
U
پی علف گشتن کاوش کردن
foraging
U
پی علف گشتن کاوش کردن
rotated
U
دور محور خود گشتن
gather shot
U
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
to seek a position
U
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit
U
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
A tale never loses in the telling .
<proverb>
U
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
to outflank an army
U
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back.
U
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooped
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop
U
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com