English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
writhen U درهم پیچیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hassock U کلاله علف درهم پیچیده
hassocks U کلاله علف درهم پیچیده
plexiform U شبیه خزههای درهم پیچیده
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
Other Matches
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
cisc U مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
revolute U پیچیده
sophisticate U پیچیده
involved U پیچیده
abstruse U پیچیده
restiform U پیچیده
tangled U پیچیده
intricate U پیچیده
crabby U پیچیده
perplexing U پیچیده
gordian U پیچیده
wrapped U پیچیده
jigsaw U پیچیده
jigsaws U پیچیده
muffled U پیچیده
wreathy U پیچیده
deep <adj.> U پیچیده
complex U پیچیده
tortile U پیچیده
complexes U :پیچیده
complexes U پیچیده
obscurant U پیچیده
metaphsical U پیچیده
implex U پیچیده
in a tangle U پیچیده
intorted U در هم پیچیده
complex U :پیچیده
indirect U پیچیده
crackly U پیچیده
crimpy U پیچیده
complicated U پیچیده
sigmoid U پیچیده
verticillate U پیچیده
rolled U چیز پیچیده
rolls U چیز پیچیده
complicating U پیچیده کردن
complicate U پیچیده کردن
reel U نخ پیچیده بدورقرقره
reeled U نخ پیچیده بدورقرقره
complicates U پیچیده کردن
reeling U نخ پیچیده بدورقرقره
reels U نخ پیچیده بدورقرقره
ballast U فرمولهای پیچیده
interlaced U بهم پیچیده
twisted strata U لایههای پیچیده
complexity U پیچیده شدن
ravel U چیز در هم پیچیده
roll U چیز پیچیده
complex multiplet U چندتایی پیچیده
complex system U سیستم پیچیده
complex system U سازگان پیچیده
complicacy U کار پیچیده
convolute U بهم پیچیده
curly chip U براده پیچیده
involute U پیچیده شدن
perplexingly U بطور پیچیده
convoluted U بهم پیچیده
wound U پیچیده شدن
wounding U پیچیده شدن
recondite U عمیق پیچیده
complexities U پیچیده شدن
wounds U پیچیده شدن
intricately U بطور پیچیده
perplexed U مبهوت پیچیده
unintelligible U پیچیده غیر صریح
complexly U بطور پیچیده یا مخلوط
convolve U بهم پیچیده شدن
sinistrorsal U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
twisted pair U جفت پیچیده شده
sinistrorse U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
crump U پیچیده چین دار
microcircuit U مدار مجتمع پیچیده
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
volute U طومار پیچیده طوماری
entangle U گیرانداختن پیچیده کردن
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
daedal U دارای هوش اختراع پیچیده
cisc U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
complex instruction set computer U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
twisted pair cable U کابل زوج بهم پیچیده
quads U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
baluster-side U [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
complementary metal oxide semiconductor U طرح مدار پیچیده و روش ساخت
quad U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
cmos U طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
diffusion U روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
primitive U برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
quadrangle U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangles U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
DSP U مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
angle-volute U [طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
drachm U درهم
unsettled U درهم
graded sand U شن درهم
currency of early islam U درهم
the name of the unit of silver U درهم
mixed U درهم
entangled U درهم
hash U درهم
garbled U درهم
drachmas U درهم
drachmae U درهم
drachma U درهم
shaggy U درهم
uptight U درهم
tessellate U کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
shields U کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
roller bandage U نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
shield U کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shield U کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
primitive U تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
shields U کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
ate U که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
swob U چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
foul-up U درهم و برهمی
disarray U درهم وبرهمی
foul-ups U درهم و برهمی
foul-up U درهم گوریدگی
hotchpotch U اش درهم وبرهم
taut U درهم پیچیدن
mix up U درهم وبرهمی
mix-up U درهم وبرهمی
higgledy-piggledy U درهم برهمی
higgledy-piggledy U درهم برهم
conflates U درهم آمیختن
mix U درهم کردن
confusion U درهم وبرهمی
conflated U درهم آمیختن
vanquished U درهم شکستن
rimple U درهم کشیدن
conflate U درهم آمیختن
untidy U درهم و برهم
conflating U درهم آمیختن
smash U درهم کوبیدن
raddle U درهم بافتن
muss U درهم وبرهمی
fondu U درهم امیزنده
mixed environment U محیط درهم
cramped U درهم و برهم
pell-mell U درهم برهم
galley west U درهم وبرهم
puchery U درهم کشیدن
smashes U درهم کوبیدن
hash U درهم کردن
mix-ups U درهم وبرهمی
meshed U درهم جا افتاده
mixes U درهم کردن
crash U درهم شکستن
interlocks U درهم بافتن
cramp hand writing U خط درهم و برهم
pleach U درهم بافتن
interlocking U درهم بافتن
interlocked U درهم بافتن
interlock U درهم بافتن
hash total U جمع کل درهم
sloppy U درهم وبرهم
pial U درهم وبرهم
sloppily U درهم وبرهم
dumped rockfill U درهم سنگریز
out of order U درهم برهم
olla U اش درهم برهم
olio U درهم و برهم
crashed U درهم شکستن
crashes U درهم شکستن
condenser U درهم فشارنده
shagged U درهم وبرهم
compression U درهم فشردگی
elusory U درهم برهم
turbid U درهم وبرهم
emboly U درهم فرورفتگی
anastomois U درهم بازشدگی
at sixes and sevens U درهم و برهم
break down U درهم شکستن
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
scrambling U درهم امیختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com