Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
meshed
U
درهم جا افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mash
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine
U
درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach
U
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
clutters
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter
U
درهم ریختگی درهم وبرهمی
modest
U
افتاده
elliptic
U
افتاده
crest fallen
U
افتاده
low
U
افتاده
downfallen
U
افتاده
flagging
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
meek
U
افتاده
fallen
U
افتاده
riper
U
جا افتاده
ripest
U
جا افتاده
out of date
U
از مد افتاده
unassuming
U
افتاده
ripe
U
جا افتاده
mellows
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
mellowed
U
جا افتاده
mellow
U
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
old hat
U
از مد افتاده
whacked
U
از پا افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
installed
U
از کار افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
outstandingly
U
عقب افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
recluses
U
دور افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
recluse
U
دور افتاده
deadline
U
از کار افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
slackest
U
جای افتاده یا شل
slacks
U
جای افتاده یا شل
delayed
U
عقب افتاده
overlapping
U
روی هم افتاده گی
remotely
U
دور افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
seedy
U
از کار افتاده
dowm
U
از کار افتاده
overlapping
U
رویهم افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
backward
U
عقب افتاده
winded
U
از نفس افتاده
unregarded
U
ازقلم افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
out of order
U
از کار افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
retarded
U
عقب افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
outlying
U
دور افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
nutant
U
پایین افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
outland
U
دور افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
proleptic
U
پیش افتاده
unassertive
U
افتاده حال
backwards
U
عقب افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
deferred
U
عقب افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
in register
U
روی هم افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
mity
U
کزم افتاده
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
arrear
U
دین عقب افتاده
back rent
U
کرایه عقب افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
evader
U
دور افتاده از یکان
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
interjacent
U
میانی در میان افتاده
leading current
U
شدت پیش افتاده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
outfield
U
مزرعه دور افتاده
remote site
U
محل دور افتاده
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
back pay
U
حقوق عقب افتاده
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
outback
U
جای دور افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
pulled
U
شکسته شده افتاده
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
seared
U
خشکیده از کار افتاده
sear
U
خشکیده از کار افتاده
sears
U
خشکیده از کار افتاده
drachm
U
درهم
mixed
U
درهم
shaggy
U
درهم
uptight
U
درهم
hash
U
درهم
drachma
U
درهم
drachmae
U
درهم
drachmas
U
درهم
garbled
U
درهم
graded sand
U
شن درهم
unsettled
U
درهم
currency of early islam
U
درهم
entangled
U
درهم
the name of the unit of silver
U
درهم
pile-ups
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
podunk
U
شهر کوچک ودور افتاده
advanced
U
ترقی کرده پیش افتاده
down
U
میله افتاده واخراج توپزن
unfrequented
U
دور افتاده تکرار نشدنی
islet
U
جای پرت ودور افتاده
dead mines
U
مینهای بی اثر و از کار افتاده
deadlined equipment
U
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
impassioned
U
تهییج شده بهوس افتاده
demode
U
ازمد افتاده کهنه شده
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
islets
U
جای پرت ودور افتاده
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
dead tired
<idiom>
U
خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out .
U
اسم من از قلم افتاده است
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater
U
محل آرام و عقب افتاده
orphans
U
جدا افتاده در صفحه اخر
retards
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
orphan
U
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
U
جدا افتاده در صفحه اخر
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
retard
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
The first line is left out.
U
سطر اول جا افتاده است
platitudinous
U
تکراری و پیش پا افتاده کردن
My rent has been postponed.
U
اجاره ام عقب افتاده است
retarding
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
The show has been postponed.
U
نمایش عقب افتاده است
hash total
U
جمع کل درهم
higgledy piggledy
U
درهم وبرهم
break down
U
درهم شکستن
condenser
U
درهم فشارنده
hugger mugger
U
درهم وبرهمی
hurry scurry
U
درهم وبرهم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com