Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (600 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
have something on someone
<idiom>
U
اطلاعاتی درموردکار خطای شخص داشتن
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speaks
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
talked
U
صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
confabulate
U
صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
have over
<idiom>
U
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
make ends meet
<idiom>
U
باپول شخصی گذران روزگار کردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
whistle a different tune
<idiom>
U
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
Give the benefit of the doubt
<idiom>
U
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
cover one's tracks
<idiom>
U
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
invisible hand
U
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
report program generator
U
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
confabulation
U
صحبت
conversed
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
converses
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
conversing
U
صحبت
parle
U
صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
talks
U
صحبت
talked
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
talk
U
صحبت
converse
U
صحبت
mouths
U
صحبت
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
sniffles
U
صحبت تودماغی
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
chit chat
U
صحبت کوتاه
sniffle
U
صحبت تودماغی
private talk
U
صحبت خصوصی
nattering
U
صحبت دوستانه
sniffled
U
صحبت تودماغی
articulate
U
ماهر در صحبت
chatty
U
خوش صحبت
articulates
U
ماهر در صحبت
articulating
U
ماهر در صحبت
sniffling
U
صحبت تودماغی
conversable
U
خوش صحبت
conversationist
U
خوش صحبت
asides
U
صحبت تنها
pillow talk
U
صحبت خودمانی
shoptald
U
صحبت بازاری
chitchat
U
صحبت کوتاه
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
natters
U
صحبت دوستانه
conversationalists
U
خوش صحبت
dialogue
U
گفتگو صحبت
natter
U
صحبت دوستانه
duologue
U
صحبت دونفری
nattered
U
صحبت دوستانه
aside
U
صحبت تنها
well spoken
U
خوش صحبت
well-spoken
U
خوش صحبت
speeches
U
صحبت نطق
conversationalist
U
خوش صحبت
coze
U
صحبت خودمانی
cross talk
U
تداخل صحبت
chit-chat
U
صحبت کوتاه
dialogues
U
گفتگو صحبت
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
speech
U
صحبت نطق
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
whispery
U
اهسته صحبت کننده
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
geste
U
کار نمایان هم صحبت
gest
U
کار نمایان هم صحبت
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com