English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
client centered therapy U درمان متمرکز بر درمان جو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
therapists U متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapist U متخصص درمان شناسی درمان شناس
heparinize U باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
remediless U بی درمان
irremediable U بی درمان
remedying U درمان
water cure U اب درمان
client U درمان جو
treatment U درمان
treatments U درمان
remedy U درمان
remedies U درمان
medicament U درمان
medicaments U درمان
remedied U درمان
clients U درمان جو
cures U درمان
cured U درمان
natural philosophy U درمان
cure U درمان
therapy U درمان
medicative U درمان کن
immedicable U بی درمان
marriage therapy U درمان زناشویی
remedying U درمان کردن
iamatology U درمان شناسی
healable U درمان پذیر
inpatient U تحت درمان
dual sex therapy U درمان دو جنسیتی
electrotherapeutics U درمان برقی
interpretive therapy U درمان تفسیری
kinesalgia U جنبش درمان
existential therapy U درمان وجودی
hydropathist U اب درمان دان
remedied U درمان میزان
remedied U درمان کردن
corrective therapy U درمان اصلاحی
multiple therapy U درمان تعاونی
cooperative therapy U درمان تعاونی
conjoint therapy U درمان زوجی
aceology U درمان شناسی
active therapy U درمان فعال
adjunctive therapy U درمان جنبی
adjuvent therapy U درمان تکمیلی
an active remedy U درمان کاری
analytic therapy U درمان تحلیلی
cure all U درمان هر درد
chemotherapy U درمان دارویی
depth therapy U درمان عمقی
remedies U درمان میزان
remedies U درمان کردن
remedy U درمان میزان
remedy U درمان کردن
remedying U درمان میزان
faith cure U درمان اعتقادی
faith healing U درمان اعتقادی
physiotherapy U درمان فیزیکی
direct therapy U درمان رهنمودی
psychotherapy U درمان روانی
aversion therapy U درمان اجتنابی
operable U قابل درمان
cures U درمان بخشیدن
therapeutics U درمان شناسی
therapeusis U درمان شناسی
supportive therapy U درمان حمایتی
social therapy U درمان اجتماعی
remediless U درمان ناپذیر
remediable U درمان پذیر
relationship therapy U درمان ارتباطی
quadrangular therapy U درمان دو زوجی
therapeutist U درمان شناس
treatable U قابل درمان
It'll be OK. <idiom> U درمان میشود!
psychotherapy ortherapeutics U روح درمان
cured U درمان بخشیدن
treated U درمان شدن
treats U درمان کردن
treated U درمان کردن
treats U درمان شدن
treat U درمان شدن
treat U درمان کردن
incurable U بی درمان بیچاره
incurable U درمان ناپذیر
pithiatism U درمان تلقینی
curative U درمان بخش
post treatment follow up U پیگیری پس از درمان
cure U درمان بخشیدن
placebo therapy U درمان با دارونما
mud bath U گل مالی تن برای درمان
carbon dioxide therapy U درمان با انیدرید کربنیک
electric convulsive therapy U درمان با تشنج برقی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
insulin coma therapy U درمان با اغماء انسولینی
directive group therapy U درمان رهنمودی گروهی
electroconvulsive therapy U درمان با تشنج برقی
electroshock therapy U درمان با ضربه برقی
encounter group therapy U درمان با گروه رویارویی
sex therapy U درمان اختلالات جنسی
insulin shock therapy U درمان با ضربه انسولین
therapeutically U از لحاظ درمان شناسی
therapeutist U متخصص درمان شناسی
indoklon therapy U درمان با استنشاق اندوکلون
x ray therapy U درمان با اشعه مجهول
homeopath U جور درمان خواه
homeopaths U جور درمان خواه
Patience is a plaster for all sores . <proverb> U صبر,درمان هر دردیست .
ect U درمان با تشنج برقی
homoeopaths U جور درمان خواه
shock therapy U درمان با ضربه برقی
therapeutic U وابسته به درمان شناسی
chemotherapy U درمان بواسطه موادشیمیایی
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
physical medicine U درمان بدنی و توان بخشی
implosive therapy U درمان با غرقه سازی تجسمی
chiropodists U متخصص درمان وحفافت پاها
Jealousy is a remediless disease. <proverb> U یسد درد بى درمان است .
hydropathic U وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
nephritic U درمان کننده ناخوشی گرده
chiropodist U متخصص درمان وحفافت پاها
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U گریه بر هر درد بى درمان دواست .
physiatrics U درمان امراض باوسایل طبیعی
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
endodontic therapy U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal therapy U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal procedure U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal treatment [RCT] U درمان ریشه [دندان پزشکی]
osteopathy U درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
psychosurgery U جراحی مغز جهت درمان بیماری روانی
radiotherapy U رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
hydropath establishment U بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
hydrotherapeutic U بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
acupressure U روش تسکین درد و درمان بیماری از طریق فشار نقاط خاصی از بدن
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
antihistamine U موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
crymotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
immedicable U درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
concentrative U متمرکز
centralized U متمرکز
centralising U متمرکز کردن
localize U متمرکز کردن
centralises U متمرکز کردن
concentrating U متمرکز کردن
concentrates U متمرکز کردن
localized capacity U فرفیت متمرکز
localises U متمرکز کردن
concentrate U متمرکز کردن
localising U متمرکز کردن
localizes U متمرکز کردن
localizing U متمرکز کردن
centralised U متمرکز کردن
centralize U متمرکز کردن
focused U متمرکز ساختن
intensive U پرقوت متمرکز
concentrator U متمرکز شونده
concentrator U متمرکز کننده
concentrated load U بار متمرکز
focus U متمرکز ساختن
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
centralizer U متمرکز کننده
centralized system U نظام متمرکز
centralized lubrication U روغنکاری متمرکز
centralist socialism U سوسیالیسم متمرکز
center drill U مته متمرکز
decentpalized U غیر متمرکز
center U متمرکز کردن
centralizes U متمرکز کردن
centralizing U متمرکز کردن
fixed fire U اتش متمرکز
concenter U متمرکز کردن
focussing U متمرکز ساختن
focusses U متمرکز ساختن
focussed U متمرکز ساختن
focuses U متمرکز ساختن
focusses U متمرکز کردن توجه
focus U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
focussed U متمرکز کردن توجه
focuses U متمرکز کردن توجه
decentralization U غیر متمرکز کردن
decentralization U غیر متمرکز سازی
center lathe U ماشین تراش متمرکز
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
centralized network configuration U ساختار شبکهای متمرکز
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
focalize U درکانون متمرکز کردن
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
center U متمرکز نقطه اتکاء
focussing U متمرکز کردن توجه
centralized oil shot system U روغنکاری متمرکز فشاری
hilar U متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
stigmatism U ننگ نور متمرکز در یک نقطه
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com