English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in flagrant d. U درعین ارتکاب عمل
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
Meantime . In the meanwhile . U درعین حال
yet U درعین حال
At the same time . U درعین حال
commission U ارتکاب
commissions U ارتکاب
commitments U ارتکاب
commitment U ارتکاب
commissioning U ارتکاب
perpetration U ارتکاب
perpetration of a crime U ارتکاب جرم
committal U سرسپردگی ارتکاب
committable U قابل ارتکاب
commission U ارتکاب ماموریت
commissioning U ارتکاب ماموریت
commission of acts U ارتکاب عمل
commissions U ارتکاب ماموریت
suspicion U فن به ارتکاب جرم
suspicions U فن به ارتکاب جرم
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
in the very act U در حین ارتکاب جرم
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
red handed U درحین ارتکاب جنایت
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
solicitation U تحریک به ارتکاب جرم
to catch with one's pants down U مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
To catch someone in the very act . U مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
He was caught with his pants down. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
He was arrested in the very act . U حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
burglaries U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglary U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglarious U مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
transgression U گناه
irreproachable U بی گناه
cleanhanded U بی گناه
faults U گناه
misdemeanor U گناه
offense U گناه
offense,etc U گناه
pure of guilt U بی گناه
niet culpable U بی گناه
reproachless U بی گناه
irreprehensible U بی گناه
sinless U بی گناه
sackless U بی گناه
delict U گناه
deep dyed U گناه
offenceless U بی گناه
faulted U گناه
crime U گناه
sinned U گناه
sinning U گناه
offenses U گناه
offence U گناه
guilt U گناه
sin U گناه
misdemeanours U گناه
misdemeanour U گناه
misdemeanors U گناه
fault U گناه
vises U گناه
vices U گناه
blameless U بی گناه
guiltless U بی گناه
vice U گناه
vice- U گناه
unlawful assembly U در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
mortal sin U گناه کبیره
to perpetrate a crime U گناه کردن
resipiscent U معترف به گناه
blamed U اشتباه گناه
blame U اشتباه گناه
sin of the f. U گناه جسم
resipiscence U اقرار به گناه
sinned U گناه ورزیدن
peccabillo U گناه کوچک
sin U گناه ورزیدن
blames U اشتباه گناه
transgression U خطا گناه
absolution آمرزش گناه
deadly sin U گناه کبیره
crime U گناه کردن
guilt feeling U احساس گناه
hamartophobia U گناه هراسی
peccatophobia U گناه هراسی
remission U عذر گناه
erring U گناه کار
sinning U گناه ورزیدن
blaming U اشتباه گناه
irreprovable U بی گناه رد نکردنی
venial sin U گناه صغیره
venial U گناه صغیر
misdeed U جرم گناه
misdeeds U جرم گناه
a guilty conscience [about] U وجدان با گناه [بخاطر]
the f.of adem U گناه یا انحراف ادم
to purify from sin U از گناه پاک کردن
incendiary crime U گناه اتش انگیزی
to sin agaist god U بخدا گناه ورزیدن
i am shaped in sin U در گناه سرشته شده ام
impenitently U بالجاجت در گناه کاری
d.sin U گناه بزرگ عمدی
incestuously U با گناه نزدیکی بمحارم
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
besetting sin U گناه دست برندار
impemitently U بااصرار در گناه کاری
i may thank myself U گناه از خودم است
pardoner U کشیش امرزنده گناه
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
own up <idiom> U گناه رابه گردن گرفتن
infallible U مصون از خطا منزه از گناه
to acknowledge your own guilt [culpability] U به گناه خود اقرار کردن
absolve U کسی را از گناه بری کردن
absolved U کسی را از گناه بری کردن
absolves U کسی را از گناه بری کردن
absolving U کسی را از گناه بری کردن
puratorial U پاک کننده گناه کفارهای
to purify from sin U از قید گناه ازاد کردن
salvationism U اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
original sin U نخستین گناه ادم ابوالبشر
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability U ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
treasonoius U خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonable U خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
parricidal U وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
dwelling house U در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com