Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
they dispute about nothing
U
درسرهیچ نزاع می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
U
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor
U
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system
U
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
U
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes
U
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection
U
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
CSMA CD
U
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
U
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
companding
U
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
sparred
U
نزاع
quarreling
U
نزاع
wrangles
U
نزاع
wrangled
U
نزاع
quarrelling
U
نزاع
strife
U
نزاع
factions
U
نزاع
faction
U
نزاع
quarrelled
U
نزاع
disputes
U
نزاع
disputing
U
نزاع
dissension
U
نزاع
quarrels
U
نزاع
wrangle
U
نزاع
waned
U
نزاع
wrangling
U
نزاع
fussed
U
نزاع
fusses
U
نزاع
fussing
U
نزاع
jarring
U
نزاع
waning
U
نزاع
tussle
U
نزاع
tussled
U
نزاع
wanes
U
نزاع
tussles
U
نزاع
wane
U
نزاع
battling
U
نزاع
tussling
U
نزاع
battles
U
نزاع
quarrel
U
نزاع
battled
U
نزاع
battle
U
نزاع
quarreled
U
نزاع
fuss
U
نزاع
falling-out
U
نزاع
affray
U
نزاع
hotwar
U
نزاع
dispute
U
نزاع
brangle
U
نزاع
war
U
نزاع
wars
U
نزاع
dustup
U
نزاع
embroilment
U
نزاع
strifeless
U
بی نزاع
scuffle
U
نزاع
rows
U
نزاع
rowed
U
نزاع
falling out
U
نزاع
spar
U
نزاع
disputed
U
نزاع
spars
U
نزاع
fighting
U
نزاع
scuffled
U
نزاع
scuffles
U
نزاع
scuffling
U
نزاع
contretemps
U
نزاع
row
U
نزاع
wrangling
U
نزاع کردن
war
U
محاربه نزاع
squeal
U
دعوا نزاع
squealed
U
دعوا نزاع
jars
U
نزاع کردن
disputes
U
مشاجره نزاع
disputed
U
مشاجره نزاع
disputes
U
نزاع کردن
disputes
U
منازعه نزاع
dispute
U
منازعه نزاع
disputing
U
نزاع کردن
disputing
U
منازعه نزاع
dispute
U
نزاع کردن
wrangle
U
نزاع کردن
wrangles
U
نزاع کردن
dispute
U
مشاجره نزاع
disputed
U
منازعه نزاع
wars
U
محاربه نزاع
wrangled
U
نزاع کردن
disputed
U
نزاع کردن
to pull caps
U
نزاع کردن
contentions
U
مشاجره نزاع
frays
U
نبرد نزاع
frayed
U
نبرد نزاع
fray
U
نبرد نزاع
embroils
U
به نزاع انداختن
embroiling
U
به نزاع انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
militancy
U
نزاع طلبی
fight
U
نزاع کردن
to fall out
U
نزاع کردن
the root of dispute
U
مایه نزاع
flite
U
نزاع کردن
dissentious
U
نزاع جو موردنزاع
contentiousness
U
نزاع طلبی
quarrelsomely
U
نزاع طلبانه
barrator
U
اهل نزاع
fights
U
نزاع کردن
embroil
U
به نزاع انداختن
quarrels
U
نزاع کردن
tussling
U
نزاع کردن
tussles
U
نزاع کردن
tussled
U
نزاع کردن
tussle
U
نزاع کردن
quarrel
U
نزاع کردن
quarrelling
U
نزاع کردن
quarrelled
U
نزاع کردن
contention
U
مشاجره نزاع
quarreling
U
نزاع کردن
quarreled
U
نزاع کردن
squeals
U
دعوا نزاع
jarred
U
نزاع کردن
discord
U
دعوا نزاع
jar
U
نزاع کردن
disputing
U
مشاجره نزاع
warfare
U
نزاع زدو خورد
quarrelsomeness
U
نزاع طلبی جنگجوئی
tousle
U
مچاله کردن نزاع
scraps
U
نزاع اوراق کردن
scrapping
U
نزاع اوراق کردن
scrapped
U
نزاع اوراق کردن
scrap
U
نزاع اوراق کردن
brawl
U
نزاع وجدال کردن
brawled
U
نزاع وجدال کردن
brawling
U
نزاع وجدال کردن
brawls
U
نزاع وجدال کردن
contested area
U
منطقه مورد نزاع
extirpate the source of dispute
U
قلع ماده نزاع
they had words
U
باهم نزاع کردند
To go for each other.
U
بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
quarelsomeness
U
نزاع طلبی فتنه جوئی
militant
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
To come to blows .
U
دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
battle royal
U
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
militants
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
pacific settlement
U
تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling
U
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting
U
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
they mingle their tears
U
با هم گریه می کنند
PRI
U
پشتیبانی کنند
he is well spoken of
U
از او تعریف می کنند
he warned them to obey
U
اطاعت کنند
i hear him complain
U
میشنوم که شکایت می کنند
Murray code
U
- بیت استفاده می کنند
charnel house
U
مردگان راتوده می کنند
compatible
U
با هم درست کار می کنند
they make much noise
U
خیلی صدا می کنند
they make much noise
U
زیاد شلوق می کنند
daisy chain
U
سومین را و... فراخوانی می کنند
had it trans ted
U
بدهید ترجمه کنند
the trumpets blows
U
شیپورها صدا می کنند
My feet hurt.
U
پاهایم درد می کنند.
the iron interest
U
کسانی که در اهن کار می کنند
screen coordinator
U
هماهنگ کنند پوشش دریایی
they went to r. themselves
U
رفتند که نامه نویسی کنند
they are in full retreat
U
سخت عقب نشینی می کنند
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
watch pocket
U
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
Those who agree,raise their hands.
U
موافقین دستهایشان رابلند کنند
fire support coordinator
U
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
fillister
U
رندهای که با ان کنش کاودرست کنند
knife board
U
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
pontoons
U
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
Providence watches over him.
U
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
tightropes
U
طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
tightrope
U
طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
The story goes that …
U
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
who are your reference?
U
چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
pontoon
U
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
mud sill
U
پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
human machine interface
U
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
koumiss
U
قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست می کنند
company grade
U
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
combatable
U
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
collaret
U
یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست می کنند
ccd
U
که دستیابی ترتیبی یا تصادفی را ممکن می کنند
mealing table
U
صفحهای که باروت را روی ان نرم می کنند
meat safe
U
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
mountain dew
U
ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
musette
U
اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
nogging
U
اجری که بان فواصلی را پرمی کنند
oleomargarine
U
کره تقلیدی که از گوشت گاودرست می کنند
oast
U
کورهای که رازک را دران خشک می کنند
saw doctor
U
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
fleas i. doges and cats
U
کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
mouse
U
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouses
U
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com