Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He arrived in the nick of time .
U
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the hour has struck
U
موقع بحران رسید
The train came in on time .
U
قطار به موقع رسید ( سروقت )
on the button
<idiom>
U
درست سر موقع
in the nick of time
U
سر بزنگاه
in the nick
U
سر بزنگاه
to pay against receipt
U
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
quittance
U
رسید
maturity
U
سر رسید
receipt statement
U
رسید
when it came to a push
U
رسید
due date
U
سر رسید
receipt
U
رسید
receipts
U
رسید
What time do we arrive?
U
کی خواهیم رسید؟
voucher
U
قبض رسید
hand receipt
U
رسید دستی
receipt
U
قبض رسید
dock warrant
U
رسید لنگرگاه
the post has come
U
پست رسید
It came home to me.
U
به فکرم رسید.
matured
U
سر رسید شده
vouchers
U
قبض رسید
It crossed my mind.
U
به نظرم رسید.
official receipt
U
رسید رسمی
to a receipt
U
رسید گرفتن
It came home to me.
U
به نظرم رسید.
chitty
U
یادداشت-رسید
dock receipt
U
رسید لنگرگاه
to fall due
U
سر رسید شدن
quittance
U
رسید مفاصا
it crossed my mind
U
بنظرم رسید
It occurred to me.
U
به نظرم رسید.
debit note
U
رسید بدهکار
It occurred to me.
U
به فکرم رسید.
scrip
U
رسید موقتی
receipts
U
قبض رسید
certificate of receipt
U
گواهی رسید
binders
U
رسید بیعانه
binder
U
رسید بیعانه
summer is in
U
تابستان رسید
It's over.
U
به پایان رسید.
world came that
U
خبر رسید که
It crossed my mind.
U
به فکرم رسید.
warehouse receipt
U
رسید انبار
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
U
جانش به لب آمد ( رسید )
data freight receipt
U
رسید اماری حمل
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
receipt
U
رسید پیام دریافت شد
i am through with my work
U
کارم به پایان رسید
it was signed by his majesty the shah
U
به توشیح همایونی رسید
mate's receipt
U
رسید معاون ناخدا
mate's receipt
U
رسید کاپیتان کشتی
i am in receipt of your letter
U
نامه شما به من رسید
it received royal assent
U
به توشیح ملوکانه رسید
he was overtake by a storm
U
طوفانی باودر رسید
At that point
[stage]
, ...
U
وقتی که موقعش رسید...
clean receipt
U
رسید بی قید و شرط
data fright receipt
U
رسید اماری حمل
railway receipt
U
رسید راه اهن
receipts
U
دریافت رسید دادن
dock warrant
U
رسید انبار بارانداز
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
receipt
U
دریافت رسید دادن
acknowledgement
U
اعلام وصول رسید
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
air mail receipt
U
رسید پست هوایی
appropriation receipt
U
رسید سپرده قانونی
appropriation receipt
U
رسیدسپرده رسید اعتبار
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
acknowledgments
U
اعلام وصول رسید
receipts
U
رسید پیام دریافت شد
acknowledgements
U
اعلام وصول رسید
now and then a guest w come
U
گاه گاهی میهمانی می رسید
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
found shipment
U
کالای بدون بارنامه یا رسید
offenders will be punished
U
متخلفین بکیفر خواهند رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
U
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
The train was 10 minutes late.
U
قطار 10 دقیقه دیر رسید
forwarder's receipt
U
رسید متصدی حمل و نقل
premature
U
بی موقع
inopportunely
U
بی موقع
inapposite
U
بی موقع
unseasonable
U
بی موقع بی جا
seasonably
U
به موقع
when
U
در موقع
ill-timed
U
بی موقع
siting
U
موقع
at the precise moment
U
در سر موقع
behind time
U
بی موقع
period
U
موقع
periods
U
موقع
unseasonably
U
بی موقع بی جا
occasioned
U
موقع
at an unearthy hour
U
بی موقع
term
U
موقع
occasion
U
موقع
termed
U
موقع
terming
U
موقع
occasioning
U
موقع
nailed
U
به موقع
nail
U
به موقع
occasions
U
موقع
nails
U
به موقع
The project was terminated as of July 1.
U
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
the bill is overdraw
U
سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow
U
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
bill falls due on
U
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
on one occasion
U
دریک موقع
thitherto
U
تا ان موقع تاقبل از ان
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
room
U
محل موقع
rooms
U
محل موقع
juncture
U
موقع بحرانی
till his return
U
تا موقع برگشتن او
seed time
U
موقع تخمکاری
tactlessly
U
موقع نشناس
tactful
U
موقع شناس
payment in due cource
U
پرداخت به موقع
tactfully
U
موقع شناس
nicks
U
موقع بحرانی
nicking
U
موقع بحرانی
meal time
U
موقع خوراک
nicked
U
موقع بحرانی
nick
U
موقع بحرانی
on the dot
<idiom>
U
دقیقا سر موقع
tactless
U
موقع نشناس
fieldcorn
U
موقع جولان
situation
U
محل موقع
nails
U
به موقع پرداختن
nail
U
به موقع پرداختن
times
U
فرصت موقع
nailed
U
به موقع پرداختن
timed
U
فرصت موقع
time
U
فرصت موقع
e. to the occasion
U
درخور موقع
to be proper for
U
به موقع بودن
belated
U
دیرتر از موقع
belatedly
U
دیرتر از موقع
situations
U
محل موقع
positioning
U
موقع یابی
placing
U
مکان موقع
discreet
<adj.>
U
موقع شناس
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
discretional
<adj.>
U
موقع شناس
inopportune
U
بی موقع نامناسب
prudent
[discreet]
<adj.>
U
موقع شناس
at a later period
U
در موقع دیگر
in due course
U
در موقع خود
place
U
مکان موقع
post entry
U
ثبت پس از موقع
noontime
U
موقع فهر
by this
U
تا این موقع
places
U
مکان موقع
criticalness
U
اهمیت موقع
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability
U
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.
U
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
opportuneness
U
موقعیت موقع بودن
early resupply
U
تجدید اماد به موقع
seedtime
U
موقع تخم کاری
show up
U
سر موقع حاضر شدن
playtime
U
موقع شروع نمایش
premature
U
قبل از موقع نابهنگام
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
i was up late last night
U
دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com