English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enrapture U درحال جذبه انداختن
enravish U درحال جذبه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant U درحال رویش درحال رشد
rapture U جذبه
raptures U جذبه
appeals U جذبه
magnetism U جذبه
fascination U جذبه
appeal U جذبه
appealed U جذبه
charisma U جذبه روحانی
mystique U جذبه وشهرت معنوی
rapturously U از روی وجدیا جذبه
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
charism U عطیه الهی جذبه روحانی
sexless U عاری از جذبه یا میل جنسی
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
feverous U درحال تب
stationed U جا درحال سکون
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
kissing kind U درحال اشتی
latent U درحال کمون
functioning U درحال کار
on one's knees U درحال خضوع
on stream U درحال فعالیت
aglow U درحال اشتعال
ongoing U درحال پیشرفت
suspensive U درحال توقف
dormant U درحال کمون
station U جا درحال سکون
dying U درحال نزع
amok U درحال جنون
moribund U درحال نزع
in child birth U درحال زایمان
in a wrought up state U درحال عصبانی
stations U جا درحال سکون
on the boil U درحال جوشیدن
at the present moment U درحال حاضر
blushingly U درحال شرمندگی
reelingly U درحال تلوتلو
high water U دریا درحال مد
nascent U درحال تولد
suspensive U درحال تعلیق
sejant U درحال جلوس
amort U درحال مرگ
suspense U درحال تعلیق
struck U درحال اعتصاب
perdu U درحال کمین
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
perdue U درحال کمین
perlexedly U درحال اشفتگی
shiveringly U درحال لرز
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
hovered U درحال توقف پر زدن
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
hover U درحال توقف پر زدن
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
pouncing U درحال حمله با پنجه
sejant U درحال چمباتمه زدن
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
hanging U اویزان درحال تعلیق
sacking U درحال یورش وچپاول
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
saleint U درحال جست وخیز
saleintiant U درحال جست وخیز
pounce U درحال حمله با پنجه
hovers U درحال توقف پر زدن
pounces U درحال حمله با پنجه
rising U درحال ترقی یا صعود
hang up U درحال معلق ماندن
hang-up U درحال معلق ماندن
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
hang-ups U درحال معلق ماندن
declining industry U صنعت درحال تنزل
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
in one's cups U درحال میگساری و مستی
swing up U درحال تاب خوردن
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
jump kick U شوت درحال پرش
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
tranquil U بی جنبش درحال سکون
pounced U درحال حمله با پنجه
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
goods intake U کالاهای درحال تحویل
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
present arms U سلام درحال پیش فنگ
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
transient U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten U سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino U ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
let down U پایین انداختن انداختن
orbiting U در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting U در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transient U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger U در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber U کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff U حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
perdu or due U درحال کمین کمین کنان
picketings U اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographed U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat U درحال بال بال
benite U به شب انداختن
emplace U جا انداختن
omitting U انداختن
floriate U گل انداختن در
deleting U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
overthrows U بر انداختن
lay away U انداختن
retroject U پس انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
slinging U انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
deracination U بر انداختن
hurled U انداختن
let fall U انداختن
jaculate U انداختن
leave out U انداختن
hurl U انداختن
felled U انداختن
flings U انداختن
felling U انداختن
brush finish U خط انداختن
slings U انداختن
deletes U انداختن
sling U انداختن
fling U انداختن
fells U انداختن
flinging U انداختن
lash vt U انداختن
relegating U انداختن
throws U انداختن
to let fall U انداختن
to leave out U انداختن
hewn U انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com